تقلید کردن
معنی کلمه تقلید کردن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تقلید کردن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تقلید کردن
و علی بن عثمان الجلابی رضی اللّه عنه چنین گوید که: محتمل است که آن پیر بزرگ را اندر لفظ وصول مراد به وصل راه حق بوده است؛ از آنچه در کتب راه حق نیست، که عبارات از آن است؛ که چون طریق واضح شود عبارت منقطع گردد؛ که عبارت را چندان قوت بود که اندر غیبت مقصود بود، چون مشاهدت حاصل آمد عبارت متلاشی شود. چون در صحت معرفت زفانها گنگ بود از عبارت، کتب اولیتر که ضایع بود. و از مشایخ رضی اللّه عنهم بهجز وی همین کردند چون شیخ المشایخ ابوسعید فضل اللّه بن محمد المیهنی رحمه اللّه و غیر وی که کتب خود به آب دادند. و گروهی از مترسمان از کاهلی و مدد جهل را بدان احرار تقلید کردند و مانا که آن احرار بدان بهجز انقطاع علایق نخواستند و ترک التفات و فراغت دل از مادون وی و این جز از سُکْر ابتدا و آتش کودکی راست نیاید؛ از آنچه متمکن را کونین حجاب نکند، کاغذ پارهای هم حجاب نکند. چون دل از علایق منقطع شد، پارهای کاغذ را چه قیمت بود؟
ترس پسر از اختگی، چنان نیرومند است که او مجبور میشود میل جنسی خود به مادرش را سرکوب کند. به نظر فروید این شیوهای برای حل کردن عقده ایدیپ است. پسر، محبت پذیرفتنی ترس را جایگزین میل جنسی به مادر میکند و همانندسازی نیرومندی را با پدرش ایجاد مینماید. وی برای بهتر کردن همانندسازی، میکوشد با تقلید کردن از اطوار قالبی، رفتارها، نگرشها و معیارهای فرامن پدر، بیشتر شبیه او شود.
مردم کنعان بعلهای محلی را پرستش میکردند، در صورتی که عبرانیان چادرنشین، ایزدبانوهای دستههای متفاوت را عبادت میکردند و مراسم به خصوصی انجام میدادند. برخی از اسباط دوازدهگانه که به حال شبانی مانده و جنبهٔ کوچنشینی و بیابانگردی را از دست نداده بودند کمک و عنایت یهوه (خدای موسی) را برای خویش کافی دانستند، زیرا او را مالک کوهها و الههٔ طوفان میشمردند که در بیابان به آنان یاری میکند و در جنگ و صلح آنان را رهبری مینماید. اما اسباط دیگر که جنبهٔ کشاورزی را پیش گرفتند به ناچار حالتی دیگر داشتند و لازم بود که حرف و مشاغل شهرنشینی بیاموزند. پس از شهرنشینان تقلید کردند و از خدایان و الهههای فعال در بلاد و قصبات یاری و استعانت جستند.
رب العالمین نهی کرد از آن درخت گرفتن و آن تقلید کردن.
و اندر این زمانه بیشترین خلق را خداوند عزّ و جلّ از این قصه و اهل این محجوب گردانیده است و لطیفهٔ این قصه بر دلهای ایشان بپوشانیده؛ تا گروهی پندارند که این، برزشِ صلاح ظاهر است مجرّد بی مشاهدات باطن، و گروهی پندارند که این، رسمی است بی حقیقتی و اصلی؛ تا حدی که اهل هزل و علمای ظاهر ارتکاب انکاری کردهاند و به حجاب این قصه خرسند شده تا عوام بدیشان تقلید کردند و طلب صفای باطن از دل بمحاویده، و مذهب سلف و صحابه را بر طاق نهاده. «إنّ الصّفا صِفةُ الصّدّیقِ إن أردتَ صوفیّاً عَلی التّحقیق.» از آنچه صفا را اصلی و فرعی است: اصلش انقطاع دل است از اغیار، و فرعش خلو دست از دنیای غدّار، و این هر دو صفت صدّیق اکبر است، ابوبکر عبداللّه بن ابی قحافه، -رَضِيَ اللّهُ عنه-؛ از آنچه امام اهل این طریقت وی بود. پس انقطاع دل وی از اغیار آن بود که همه صحابه به رفتن پیغمبر علیه السّلام به حضرت معلّا و مکان مصفّا شکسته دل گشته بودند و عمر -رَضِيَ اللّهُ عنه- شمشیر برکشید که: «هرکه گوید محمّد بمرد، سرش ببرم.» صدیق اکبر برون آمد و آواز بلند برداشت و گفت:
از وی حکایت کنند ثِقات که گفت: پیوسته دلم طلب حقیقتی میکردی اندر حال طفولیت و از اهل ظاهر نفرتی مینمودی، و دانستمی لامحاله که جز این ظاهر که عامه برآناند نیز سری هست مر شریعت را، تا به بلاغت رسیدم. روزی به مجلس یحیی بن مُعاذ رضی اللّه عنه افتادم و آن سر را بیافتم و مقصود برآمد. تعلق به صحبت وی کردم تا جماعتی از نزدیک شاه شجاع بیامدند و حکایات وی بگفتند. دل را به زیارت وی مایل یافتم. از ری قصد کرمان کردم و صحبت شاه طلب میکردم وی مرا بار نداد و گفت: «طبع تو رجاپرورده است و صحبت با یحیی کردهای و وی را مقام رجاست. کسی که مشرب رجا یافت از وی سپردن طریق نیاید؛ از آنچه به رجا تقلید کردن کاهلی بار آرد.» گفت: بسیار تضرع کردم و زاری نمودم و بیست روز بر درگاه وی مداومت کردم تا مرا بار داد و اندر پذیرفت و مدتی اندر صحبت وی بماندم و وی مردی غیور بود.
اندر فنون علم اصولی و فروعی امام بود، و اندر همه معنیها رسیده و مشایخ بسیار دیده. و از کبرا و اجلّهٔ اهل تصوّف بود. و راه خود را به فنا عبارت کردی به عبارتی مغلق، و وی بدان عبارت مخصوص بود و دیدم گروهی از جهله که بدان عبارت وی تقلید کردند و شطحیات وی بر دست گرفتند، و تقلید به معنی ناستوده بود، نگر تا به عبارت چگونه باشد.
و چون جهلهٔ مستصوّف مر مستغرقان مستمعان را دیدند که می سماع کردند به حال، پنداشتند که به نَفْس میکنند. چون ایشان را بدیدند گفتند: «حلال است واگر نیستی ایشان نکنندی.» بدان تقلید کردند، ظاهر برگرفتند و حقیقت بگذاشتند تا خود هلاک شدند و قومی جهال دیگر را هلاک کردند و این از آفات زمانه است و به جای خود شرح دهم بهتمامی، ان شاء اللّه عزّ وجل.