بس کردن

معنی کلمه بس کردن در لغت نامه دهخدا

بس کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایستادن و بازماندن. ( ناظم الاطباء: بس ) بازماندن. متوقف شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن. || کم کردن. ( آنندراج ) . || فروگذاشتن. ترک گفتن. رها کردن واگذاشتن و ترک کردن. ( ناظم الاطباء ). رها ساختن. || قطع کردن. || تمام کردن. || صرف نظر کردن :
بزور و به آزار نگذشت کس
مگر کز تن خویشتن کرد بس.فردوسی.یکی گوشه ای بس کنیم از جهان
به یک سو خرامیم با همرهان.فردوسی.همی ننگش آمد [ مادر اسکندر] که گفتی به کس
که دارا ز فرزند من کرد بس.فردوسی.بسی آفرین کرد بر خانگی [ فرستاده قیصر ]
بدو گفت بس کن ز بیگانگی.فردوسی.باری دلکی یابمی نهانی
نرخش چه گران باشد و چه ارزان
تا بس کنمی زین دل مخالف
وین غم کنمی بر، دگر دل آسان.فرخی.ز گرشاسب آگه نبودند کس
شب آمد ز پیکار کردند بس.اسدی.ز یزدان و از روز انگیختن
بیندیش و بس کن ز خون ریختن.اسدی.بهره تو زین زمانه روزگذار است
بس کن از او اینقدر که با تو شمار است.ناصرخسرو.از زبان و مکر او ایمن مباش
بس کن از کردارها بپذیر، پند.ناصرخسرو.گرت نه نیک آمد از آن کار پار
بس کن از آن کار نه چون پار کن.ناصرخسرو.ناکسان را بلطف خود کس کرد
صبر و شکوی ز بندگان بس کرد.سنایی.بس کردم از این سخن که چندان
نقدی به عیار برنیاید.خاقانی.مرغ صبح از سماع بس کردست
زانکه دیریست تا پر افشاندست.خاقانی.جور بس کرد و داد پیش آورد
ملک را بر قرار خویش آورد.نظامی.بیندیش و آنگه برآور نفس
از آن پیش بس کن که گویند بس.سعدی ( گلستان ).کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
ز عشق سیر نگردد ز عیش بس نکند.سعدی ( طیبات ).پریشان چند گویی بس کن این دیوانگی باقر
چو بوی گل شنیدی باز آغاز جنون کردی.باقر کاشی ( از آنندراج ).حکیمان گفتند این روغن که ما داریم ما را و شما را بس نکند، بروید پیش بزرفروشان و بخرید. ( ترجمه دیاتسارون ص 282 ).

معنی کلمه بس کردن در فرهنگ معین

(بَ. کَ دَ ) (مص ل . ) بسنده کردن .

معنی کلمه بس کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- باز ماندن متوقف شدن . ۲- واگذاشتن ترک کردن . ۳- اکتفا کردن بسنده کردن . یا بس کردن از چیزی . صرفنظر کردن از آن . یا بس کردن از کسی . سیر شدن از وی .

معنی کلمه بس کردن در ویکی واژه

بسنده کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بس کردن

بنده را از مقام عز و جلال حبس کردند در جوار مبال
در اول اکتبر ۲۰۱۷ خبرگزاری رویتر خبر داد که دولت کلمبیا و شورشیان ارتش آزادیبخش ملی با هدف ایجاد حسن نیت در طی مذاکرات پیچیده برای پایان دادن به نیم قرن جنگ که صدها هزار نفر کشته برجای گذاشت، اقدام به آتش‌بس کردند. این آتش‌بس از ۹ ژانویه ۲۰۱۸ اجرا خواهد شد و اگر مورد احترام قرار گیرد، ممکن است گسترش یابد. رئیس جمهور کلمبیا، خوان مانوئل سانتوس، پیش از این مذاکرات گفت: «این یک گام بسیار مهم است.»
نقلست که شب اول که او را حبس کردند بیامدند او را در زندان ندیدند جملهٔ زندان بگشتند کس را ندیدند شب دوم نه او را دیدند و نه زندان هر چند زندان را طلب کردند ندیدند شب سوم او رادر زندان دیدند گفتند شب اول کجا بودی و شب دوم زندان و تو کجا بودیت اکنون هر دو پدید آمدیت این چه واقعه است گفت: شب اول من به حضرت بودم از آن نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود از آن هر دو غایب بودیم شب سوم بازفرستادند مرا برای حفظ شریعت بیائید و کار خود کنید.
ز بس کردند مردم روسیاهی بدل شد با غضب، لطف الهی
پیش ازین شیوه چشمان تو خونریزی بود دور ما آمد ازان شیوه چرا بس کردند
و مانند این در مدح وی بیتی چند بگفت و وی را و اهل بیت پیغمبر را علیهم السّلام بستود. هشام با وی خشم گرفت و بفرمود تا وی را به عُسفان حبس کردند؛ و آن، جایی است میان مکه و مدینه. این خبر، همچنان که بود، بعینه بدو نقل کردند بفرمود تا دوازده هزار درم بدو بردند. گفت: «ورا بگویید: یا بافراس، ما را معذور دار؛ که ما ممتحنانیم و بیش از این چیزی معلوم نداشتیم که به تو فرستادیمی.» فرزدق آن سیم باز فرستاد و گفت: «یا پسر پیغامبر خدای، من از برای سیم، اشعار بسیار گفته بودم و اندر آن مدایح دروغ آورده. این ابیات مر کفّارت بعضی از آن را گفتم از برای خدای و دوستی رسول و فرزندان وی را.» چون پیغام به زین العابدین بردند، گفت: «بازگردید و این سیم بازبرید و بگویید: یا بافراس، اگر ما را دوست داری مپسند که ما بازگردیم بدان چیزی که بداده باشیم و از ملک خود بیرون کرده.» آنگاه فرزدق آن سیم بستد و بپذیرفت.
حبس کردند و از پس دو سه روز حکم قتلش برآمد از محضر
ز حبس کردن او خلق را بزه نبود و گرچه دیر به حبس اندرون همی پاید
حواس خویش را اندر حبس کردن تمامی مجاهدت باشد؛ از آن‌چه کلیت علوم را حصول از این پنج در بود: یکی دیدن و دیگر شنیدن و سدیگر چشیدن، چهارم بوئیدن، پنجم بسودن و این پنج حواس سپاه سالاران علم و عقل‌اند. چهار را از این محل خصوصیت است و یکی اندر همه اندام شایع. چشم محل بصر و آن کون و لون دیدن است و گوش محل سمع و آن خبر و صوت شنیدن است کام محل ذوق و آن چشیدن است. بینی محل شم و آن بوئیدن است. لمس را خصوصیت نیست که شایع است اندر همه اعضا و آن نرمی و درشتی و گرمی و سردی دانستن است و هیچ چیز نبود که آن معلوم آدمی گردد از علوم که نه حصول آن از این پنج درباشد، مگر بدیهی و الهام حق تعالی و اندر آن آفت روا نباشد.
ز بس کردن نصیحت یا ملامت مرا کردند در گیتی علامت