سگالیدن

معنی کلمه سگالیدن در لغت نامه دهخدا

سگالیدن. [ س ِ دَ ] ( مص ) ( از: سگال + یدن ، پسوند مصدری ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). به معنی سگالش که دشمنی و خصومت کردن. ( برهان ) :
این مسخره با زن بسگالید و برفتند
تا جایگه قاضی با بانگ علا لا.نجیبی. || اندیشه نمودن. ( برهان ). اندیشه کردن. ( غیاث ). اندیشیدن. ( آنندراج ) : اشموئیل بمرد طالوت آهنگ کشتن داود کردو بسگالید که نیمشب برود و داود را بکشد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
نشست و سگالید از هر دری
ببخشید هرکار بر هر سری.دقیقی.بشاهراه نیاز اندرون سفرمسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت.کسایی.چو آمد به لشکرگه خویش باز
شبیخون سگالید گردنفراز.فردوسی.همه بد سگالید و با کس نساخت
بکژی و نامردمی سر فراخت.فردوسی.کسی کو بود شهریار زمین
نه بازی است با او سگالید کین.فردوسی.همه سگالد کز نام تو بلند کند
جمال و زینت دنیا و رتبت منبر.فرخی.درسگالیدن آن باشی دایم که کنی
کار ویران شده خلق جهان آبادان.فرخی.چرا از یار بدعشرت سگالی
زمدح شاه نیک اختر سگالا.عنصری.بد نسگالد بخلق ، به نبود هرگزش
آنکه بدی کرد هست عاقبتش برندم.منوچهری.دانی که جهان بر تو همی درد سگالد
او درد سگالید و تو درمان نسگالی
که زشت از خوب و نیک از بد بدانی
بدل کاری سگالی کش تو دانی.( ویس و رامین ).مرا گویند بیهوده چه نالی
چرا چندین ز بدمهری سگالی.( ویس و رامین ).و بدانند که پدر چه میسگالید و خدای عزوجل چه خواسته است. ( تاریخ بیهقی ).
به امید هزار دوست یک دشمن مکن زیرا که آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل شوند و آن دشمن از بد سگالیدن تو غافل نشود. ( قابوسنامه ).
مر ترا نیکی سگالد یار تو
چون مر او را تو شوی نیکوسگال.ناصرخسرو.آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی که برشمردی... نیست. ( کلیله و دمنه ).
قومی که چو روبه بتو بر حیله سگالند
پیراسته بادند چو سنجاب و چو قاقم.سوزنی.گردون نسگالد بجز از نیک تو زیرا
اندر دل تو نیست بجز نیک سگالی.

معنی کلمه سگالیدن در فرهنگ معین

(س دَ ) (مص ل . ) ۱ - اندیشیدن . ۲ - خصومت ورزیدن .

معنی کلمه سگالیدن در فرهنگ عمید

۱. اندیشیدن، فکر کردن: کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲: ۳۹۸ )، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو: ۲۵۵ ).
۲. پنداشتن.
۳. رای زدن.

معنی کلمه سگالیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( سگالید سگالد خواهد سگالید بسگال سگالنده سگالیده سگالش ) ۱ - فکر کردن اندیشیدن . ۲ - اندیشه بد کردن خصومت ورزیدن .

معنی کلمه سگالیدن در ویکی واژه

اندیشیدن. خصومت ورزیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه سگالیدن

از پلنگ آن مرد دهقان چون شنید زین سخن جای سگالیدن ندید
چاره سگالیدنم فایده‌ای چون نکرد آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ میگوید: اگر این منافقان در این غزا تخلّف نمودند ایشان را عادت است و در غزاء احد همچنین بودند که عبد اللَّه ابی با منافقان روز احد برگشت و گفت لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ و گفته‌اند من قبل آنست که چون آمدن مصطفی به مدینه نزدیک بود و خبر افتاد عبد اللَّه ابی سلول را رئیس منافقان از آن کراهیّت و رنج عظیم آمد که عرب مدینه می‌سگالیدند که وی را بر خویشتن ملک کنند تا فرقت از میان اوس و خزرج برخیزد. چون رسول خدا بمدینه آمد آن کار فرو بست و باطل شد عبد اللَّه ابی و منافقان بجهودان میگراییدند تا جهودان در نبوّت مصطفی طعن میکردند و مردمان درود و شک می‌افکندند و دلهای ضعیف میشورانیدند فذلک قوله لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ و قیل معناه ان جماعة منهم أرادوا به القتل فی لیلة العقبه وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ ای: اجتهدوا فی الحیلة علیک و الکید بک و التقلیب ان تجعل اسفله اعلاه و باطنه ظاهره و معناه النفاق فان المنافق ظاهره خلاف باطنه حتی جاء الحق ای غلب الاسلام الشرک و ظهر امر اللَّه و علا دین اللَّه و هو الاسلام و قیل حتی اخزاهم اللَّه باظهار الحق و اعزاز الدین علی کره منهم.
یکی چاره باید سگالیدنا و گرنه ره ترک مالیدنا
شب همه شب می‌سگالیدند مکر روی در رو کرده چندین عمرو و بکر