معنی کلمه سِگ در لغت نامه دهخدا
حیوانی چارپا از پستانداران گوشت خوار که غالباً اهلی میشود و دارای انواع بسیار است. کلب ( عربی ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). ترجمه کلب ، درنده و گزنده ازصفات اوست. ( آنندراج ).
پستانداری از رسته گوشت خواران که سردسته تیره خاصی بنام تیره سگ سانان میباشد. این جانور اهلی و دارای دندانهای آسیای قوی است ولی برخلاف گربه چنگالهایش کند و همیشه آشکار است. سگ دارای نژادهای مختلف است و تاکنون در حدود دویست نژاد از آن شناخته شده و در کارهای مختلف خدمات ذیقیمتی به انسان میکنند. شامه وی بسیار قوی است و از رد پا و بویی که شکار از خود باقی میگذارد محل شکار را پیدا میکند. بمناسبت استفاده هایی که انسان از وجودسگ مینماید، تقسیماتی برای وی قایل شده از قبیل سگ گله ، سگ شکاری ، سگ پلیس و سگ خانوادگی که جهت حفاظت و گاهی بعنوان تجمل نگاهداری میشوند :
چون خر رواست پایگهت آخر
چون سگ سزاست جایگهت شله.خفاف.نیابند مر یکدگر را بتگ
دوان همچو نخجیر از پیش سگ.فردوسی.نه در سرش مغز و نه در تنش رگ
چه طوس فرومایه پیشم چه سگ.فردوسی ( شاهنامه ج 2 ص 766 ).سگ دون همت استخوان جوید
بچه ٔشیر مغز جان جوید
مرد عالی همم نجوید بند
سگ بود سگ بلقمه ای خرسند.سنایی.ندانم مرکبی کایام در وی
ردیف هر سگ آهویی ندارد.خاقانی.قارون گرفتمت که شدی در توانگری
سگ نیزبا قلاده زرین همان سگ است.سعدی.سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ.سعدی.- سگان آز ؛ کنایه از طالبان دنیا و اهل حرص. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- سگان جیفه دنیا ؛ کنایه از طالبان دنیا. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه مترادفات ص 237 ).