توقر

معنی کلمه توقر در لغت نامه دهخدا

توقر.[ ت َ وَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) وقار نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آهستگی نمودن و بردبار شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آهسته و بردبار شدن. ( از اقرب الموارد ). حرمت نگاه داشتن. ( آنندراج ).

معنی کلمه توقر در فرهنگ معین

(تَ وَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بردبار شدن ، آهستگی کردن . ۲ - سنگینی کردن . ۳ - (اِمص . ) سنگینی ، گرانمایگی .

معنی کلمه توقر در فرهنگ عمید

۱. آهستگی نمودن.
۲. بردبار شدن.
۳. وقار، سنگینی، و گران مایگی.

معنی کلمه توقر در فرهنگ فارسی

وقار نمودن آهستگی نمودن و بردبار شدن

معنی کلمه توقر در ویکی واژه

بردبار شدن، آهستگی کردن.
سنگینی کردن.
سنگینی، گرانمایگی.

جملاتی از کاربرد کلمه توقر

اباقا خان دو پسر داشت یکی ارغون خان که مادرش قابتمیش خاتون بود و دیگری گیخاتو که مادرش توقران خاتون بود که اول ارغون خان و بعد گیخاتو به سلطنت رسیدند.
طمع آبروی توقر بریخت برای دو جو دامنی در بریخت
گفتم: سبحان الله. محبوب تو به توقریب و تو بدین زاری، وبدین نزاری؟