معنی کلمه زغند در لغت نامه دهخدا
کرد رو به یوزواری یک زغند
خویشتن را زآن میان بیرون فکند.رودکی ( یادداشت ایضاً ). || بمعنی آواز وصدای بلند هم آمده است. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی بانگ بلند که درندگان کنند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
زغندی برزدم چون شیر بر روباه درغانی.ابوالعباس ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آواز سیاه گوش و یوز را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). بخصوص بانگ یوز را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || خود یوز را زغند گفته اند، چنانکه فردوسی «؟» گفته :
بغرید بر وی چو شیر و زغند.( انجمن آرا ) ( آنندراج ).