سرگذشت خود

معنی کلمه سرگذشت خود در فرهنگستان زبان و ادب

{autobiography} [عمومی] شرح حال فرد که به قلم خودش نوشته شده باشد متـ . سرگذشت من، شرح حال خود، شرح حال من، زندگی نامۀ خود، زندگی نامۀ من، زندگی نامۀ خودنوشت * در ترجمۀ عبارت "my autobiography" می توان از ترکیبات "زندگی نامۀ من"، "سرگذشت من "، "شرح حال من" استفاده ...

معنی کلمه سرگذشت خود در ویکی واژه

شرح حال فرد که به قلم خودش نوشته شده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه سرگذشت خود

«آره، و؟» با نقدهای مثبتی از سوی منتقدان موسیقی روبه‌رو شد. منتقد ان‌ام‌ئی این ترانه را «گفتمانی ملودی‌وار» توصیف کرد «که به شایعه‌پراکنی بیش از حد واکنش نشان می‌دهد»، و گفت که این ترانه «گرانده را در واقعی‌ترین شکل خود نشان می‌دهد: انسانی معیوب اما صادق که به دنبال اذعان سرگذشت خود و پیشرفت کردن است».
ای که می‌گویی چرا خونابه‌ات از سرگذشت خود بگو، دانی که ما را دیده دریا کرده‌ای
پس از بدرود ری و آهنگ کرمان تاکنون که کمابیش ماهی دو افزون گذشته گزارش کار خجسته روزگارت بند گزندی از دل مهر پیوند نگشوده و نوید به افتادکار و تندرستی که سرآمد آرزوهاست رنگ تیره روزی و اندوه از آئینه جان مستمند نزدوده. ندانم در راه از خورد و خواب و درنگ و شتاب بر سر کار و همراهان چه گذشت، و پس از رسیدخانه خردمند و دیوانه و آشنا و بیگانه راه و رفتار و گفت و گزار بر چه روش و کدام منش پیمودند، اگر چه رستگی ها و گسستگی های تو این این چیزها را بسته هست و بود و خسته کاست و فزود نیست، و در پیش آمد زشت و زیبا جز با خواست خدائی که همه اوست و با اوست، گفت و شنود نه، ویرانی و آبادی یک سنگ است و گرفتاری و آزادی یک رنگ بیچاره یغما را که فرو شکیب و بردباری نداده، و از بند اندیشه و پندار راه و رهایی و رستگاری نگشاده. کی و کجا دل از چشم داشت کام گیرد و چگونه و چون بی نامه و پیام آرام پذیرد تا سرگذشت خود را نگارش آرند، یاره نوردان گزارش کنند. جانم همخوابه لب و روزم همسایه شب خواهد شد، ناچار پژوهش و دریافت را نامه در مشت و خامه در انگشت کرده، رنج افزای فرخنده روان می گردم که از گوشه و کنار نگارنده راست گزار و گزارنده درست نگار به چنگ آورده درستی و شکست آنچه هست نگارندگی کن و جان خسته روان را که در راه جستجو گوش وهوش بر این گفتگو است رامش زندگی بخش. امیدوارم رهی را از نوید فرهی آگهی دهی و روز اندوه یاران را بی آنکه دلنگرانی دراز افتد، هنجار کوتهی بخشی بدست باش که کاری به جای خویشتن است.
در سده چهارم ابهر در دست یوسف ابن ابوالساج بود سپس به قلمرو دیلمیان درآمد و در ۳۸۶ هـ. ق بدست وهسودان بن سالار محمد بن مسافر از دودمان آل مسافر افتاد و در ۴۲۰ هـ. ق لشکریان محمود غزنوی به ری و قزوین درآمدند و ولایت را از چنگ و غارت رهانید. در جنگ‌هایی که بین دیلیمان و قشون اسلام جریان داشت از برخی از شعرای اعراب که در قشون اسلام بودند. در برخی از شعرها و قصاید خود یادی از سرگذشت خود با دیلیمان کرده‌اند.
با تو از سرگذشت خود گفتم ای سخا پیشه بلند اختر
همان به دست از این و آن بشویم سخن از سرگذشت خود نگویم
آبم از سر درگذشت و من به اشک آتشین سرگذشت خود همه شب باز می‌دانم چو شمع