اسم جنس

معنی کلمه اسم جنس در لغت نامه دهخدا

اسم جنس. [ اِ م ِ ج ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب کشاف گوید: در نزد نحویان آن اسم باشد که بر همه افرادی که ماهیت مشترک دارند اطلاق گردد، خواه از راه شمول و خواه از راه بدلیت ، خواه اسم ذات باشد مانند: صُرَد و خواه اسم معنی باشد مانند: هدی ، خواه جامد باشد و خواه مشتق. و اسماء اعداد از این قبیل هستند. «اسم جنس » نسبت به «نکره » اعم مطلق است زیرا که گاه نکره است مانند «رجل » و گاه معرفه است مانند «الرجل » و نیز «اسم جنس » نسبت به «معرفه » اعم من وجه است زیرا که هر دو بر کلمه الرجل صدق کنند و بر کلمه «رجل » فقط اسم جنس صدق کند و بر کلمه «زید» فقط معرفه صدق کند. و اینکه در تعریف اسم جنس گفتیم «بر همه افرادی که...» برای آنست که عَلَم و اسم شخصهای مشترک بیرون شود زیرا که آنها بر همه افراد مشترک در یک ماهیت اطلاق نشود. ( ارشاد و حواشی آن ). و اینکه در تعریف گفتیم : «خواه از راه شمول و خواه از راه بدلیت »، برای آنست که گاه اسم جنس بطور عموم و بطور انفرادی بر افراد اطلاق گردد مانند تمر که بر یک تمر و همه آنها اطلاق شود. و گاه فقط بطور انفرادی می تواند بر آنها اطلاق گردد، مانند رجل و امراءة که فقط بر یکی از آنها اطلاق گردد و این بدلیت باشد. و بدان که در چگونگی وضع اسم جنس اختلاف است ، بعضی گویند اسم جنس برای ماهیت ( من حیث هی هی ) وضع شده و برخی گویند اسم جنس برای ماهیت وضع شده است ولی با قید ( وحدت لا بعینه ) و بنابراین اسم جنس را فرد منتشر نیز گویندو فرق میان اسم جنس و علم جنس نزد آنکس که گوید اسم جنس برای ماهیت با قید وحدت موضوع است آنست که اطلاق اسم جنس بر واحد مطابق اصل وضع است بخلاف علم جنس ، چه آن موضوع است حقیقت متحده در ذهن را و هرگاه بر واحد اطلاق شود از اطلاق آن بر حقیقت به اعتبار وجود تعدّد ضمنی لازم آید. اما در نزد آنکس که گوید اسم جنس موضوع است طبیعت من حیث هی را، هر یک از اسم جنس و علم جنس برای حقیقت متحده در ذهن وضع شده اند ولی فرق اسم جنس با علم جنس آنست که علم جنس به جوهره دلالت کند که حقیقت برای مخاطب معلوم و نزد او معهود است ، اما اسم جنس بسبب حرف تعریف دلالت کند. و از تفسیر چنان معلوم میشود که اسم جنس موضوع است ماهیت را و علم جنس موضوع است افراد معینه را برسبیل اشتراک لفظی. ودر فوائد ضیائیه در بحث حذف حرف ندا آمده که گاهی مقصود از اسم جنس نکره است و ظاهراً از حاشیه جمال بر مطول نیز مقصود همین است که گوید گاهی اسم جنس بر آنچه دخول لام بر آن صحیح باشد، اطلاق شود. و در شروح کافیه در باب تمیز آرد که مراد از اسم جنس لفظی است که مجرد از تا بود و بر اندک و بسیار اطلاق شود چون الماء و الزیت و التمر و الجلوس بخلاف رجل و فرس و تمرة و مقصود از تاء آنست که فارق واحد و جنس باشد و هرگاه از تاء وحدت فهمیده نشود منافی با اسم جنس بودن کلمه نیست و بر قلیل و کثیر اطلاق شود، چون الجلسة بفتح و کسر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 3 صص 716-718 ).

معنی کلمه اسم جنس در فرهنگ فارسی

صاحب کشاف گوید : در نزد نحویان آن اسم باشد که بر همه افرادی که ماهیت مشترک دارند اطلاق گردد خواه از راه شمول و خواه از راه بدلیت خواه اسم ذات باشد مانند صرد و خواه اسم معنی باشد مانند هدی خواه جامد باشد و خواه مشتق و اسمائ اعداد از این قبیل هستند .

معنی کلمه اسم جنس در فرهنگستان زبان و ادب

{generic noun} [زبان شناسی] اسمی نامعین که بر طبقه ای از افراد یا اشیا و مانند آن دلالت می کند

معنی کلمه اسم جنس در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لفظ دلالت کننده بر ماهیت، با قطع نظر از افراد و مصادیق را اسم جنس گویند.
مراد از «جنس» در اسم جنس، معنای منطقی آن - که در مقابل نوع می آید - نیست و مراد از اسم جنس، هر چیزی است که در مقابل عَلَم شخصی قرار می گیرد، چه جنس باشد چه نوع و چه صنف، و جوهر، عرض و امور اعتباری را در بر می گیرد. اسم جنس از الفاظ و ادات مطلق است که دلالت بر ماهیت با قطع نظر از افراد و مصادیق می نماید، مانند کلمه «رجل» و «شجر».مشهور آن است که موضوع له اسم جنس، ماهیت «بما هی هی» است؛ یعنی دارای هیچ گونه قید و شرطی نبوده و لا بشرط مقسمی است.
نکته اول
تفاوت اسم جنس و عَلَم جنس از نظر موضوع له این است که اسم جنس برای ذات ماهیت، بی هیچ قید و شرطی، وضع شده و حتی قید «لا بشرطی» در معنای آن مدخلیتی ندارد؛ اما بنا بر نظریه مشهور، موضوع له عَلَم جنس، نفس ماهیت - بما هی هی - نیست، بلکه قیدی هم ضمیمه آن می باشد که عبارت است از تعین داشتن و مشخص بودن آن ماهیت، لکن نه به تعین خارجی بلکه با تعین در ذهن و از طریق توجه ذهن به آن.البته نظریه غیر مشهور در مورد عَلَم جنس آن است که از این لحاظ با اسم جنس تفاوتی ندارد.تفاوت دیگر آن است که اسم جنس معرفه نیست، اما عَلَم جنس، معرفه است و احکام معرفه بر آن مترتب می شود.
نکته دوم
نظر غیر مشهور که به اصولیون قبل از مرحوم « سلطان العلما » مربوط می شود آن است که اسم جنس برای ماهیت به قید اطلاق، سریان و شیوع، وضع شده است، به گونه ای که شیوع در افراد و حالات، از مدلول های لفظ می باشد؛ به خلاف نظر مشهور که آن را فاقد هرگونه قیدی می دانند.

معنی کلمه اسم جنس در ویکی واژه

اسمی نامعین که بر طبقه‌ای از افراد یا اشیا و مانند آن دلالت می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه اسم جنس

فخرج من فوره ذلک لتجارة الی الشام، فلمّا انتهی الی الغاضره تذکّر دعاء رسول اللَّه (ص) فجعل یضمن لمن معه الف دینار ان اصبح هو حیّا فجعلوه فی وسط الرّفقة و جعلوا المتاع حوله فبیناهم علی ذلک اقبل الاسد. فلمّا دنا من الرّجال وثب فاذا هو فوقه فمزّقه، و قد کان ابوه یبکی علیه و یقول: ما قال محمد شیئا قطّ الّا کان! و قیل: هو اسم جنس یعنی به جمیع الکفّار.
ذلِکَ بِأَنَّهُ ای ذلک العذاب انّما انزل بهم بسبب انّه کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ ای بالدّلائل و المعجزات و الآیات فَقالُوا أَ بَشَرٌ یرشدوننا، انکروا ان یکون خلق یهدیهم و یختصّ من بینهم بالنبوّة و قیل: انکروا ان یکون الرّسل من بنی آدم. و البشر اسم جنس یقع علی الواحد و الجمع، و هاهنا فی معنی الجمع.
آن گه مثلی دیگر زد هم ایشان را گفت أَوْ کَصَیِّبٍ یعنی او کاصحاب صیّب این أو اباحت راست نه شکّ را، که بر اللَّه شک روانیست و در صفات وی سزا نیست، و معنی آنست که مثل منافقان با آن قوم زنند که آتش افروختند یا باین قوم که ایشان را باران سختی رسید بهر کدام که مثل زنند راست است و مباح و در خور کَصَیِّبٍ باران سخت است، و هو فعیل من صاب یصوب اذا نزل و انحدر، فهو المطر الشدید الّذی له صوت. و السَّماءِ اسم جنس است یکی از آن سماوة گویند و اصله سما و لأنّه من سما بسمو فقلبت الواو همزه. قومی گفتند سما اینجا سحاب است فِیهِ یعنی فی ذلک السّحاب و قیل فی الصّیّب ظلمات فی ظلمة السّحاب و ظلمة اللیل و ظلمة المطر. فقد قالوا انّ المطر ظلمة اذا نزل بالعذاب وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ اصل الرّعد من الحرکة و الصّوت و البرق من البریق و هو الضّوء. رَعْدٌ بقول بعضی مفسران فریشته است که اللَّه را تسبیح میکند. و در خبرست که جهودان از رسول ص پرسیدند که این رعد چیست؟ فقال مُلْکِ من الملائکة موکّل بالسّحاب معه مخاریق یسوق بها السحاب حیث یشاء اللَّه گفت فریشته ایست بر میغ موکّل، آن را میراند بمخراق نور و هو شبه السّوط. تا آنجا راند که فرمانست، و مخراق آن برق است که می‌درخشد.
وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ و مؤمنان هر یکی ازیشان ایمان آورد بخدای که یگانه و یکتاست و معبود بیهمتاست، بفرشتگان وی که همه بندگان و رهیکان ویند، چنانک گفت بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ وَ کُتُبِهِ و بنامهای وی که از آسمان بپیغامبران فرو فرستاد. و کِتابَهُ بتوحید قراءة حمزه و کسایی است، و مراد بدان قرآن است، زیرا که هر که بقرآن ایمان آورد بجمله کتب ایمان آورد، که در قرآن بیان روشن است که آن همه حق است، و روا باشد که کتاب اسم جنس بود بمعنی کثرت، چنانک گویند کثر الدرهم و الدینار و اهلک فلانا در همه. و فی الحدیث «منعت العراق درهمها و قفیزها» و مراد بدین همه کثرت است. باقی قراء وَ کُتُبِهِ خوانند بجمع، زیرا که ما قبل آن و ما بعد آن جمع است، تا مشاکل ما قبل و ما بعد باشد و بمعنی تمامتر بود، وَ رُسُلِهِ و بفرستادگان وی که همه پاکان‌اند و برگزیدگان و وحی گزارندگان و خوانندگان براه حق. و تمامتر خبری که در عدد پیغامبران و رسولان و کتابهای خدای آمده خبر ابو ذر است: قال ابو ذر رض فی سیاق الحدیث قلت کم الانبیاء؟ قال مائة الف و اربعة و عشرون الفا، قلت کم الرسل؟ قال ثلاثمائة و ثلاثة عشر جمّا غفیرا یعنی کثیرا طیبا، قلت من کان اولهم؟ قال آدم. قلت أ نبیّ مرسل؟ قال نعم، خلقه اللَّه بیده و نفخ فیه من روحه ثم سوّاه قبلا. ثم قال یا ابا ذر اربعة سریانیون: آدم و شیث و ادریس و هو اول من خط بالقلم و نوح، و اربعة من العرب: هود و صالح و شعیب و نبیک، یا ابا ذر اول انبیاء بنی اسرائیل موسی و آخرهم عیسی، و اول الرسل آدم و آخرهم محمد، قلت فکم کتابا انزله اللَّه؟ قال مائة کتاب و اربعة کتب انزل اللَّه تعالی علی شیث خمسین صحیفة و انزل اللَّه علی ادریس ثلثین صحیفه، و انزل اللَّه علی ابراهیم عشر صحائف، و علی موسی قبل ان ینزل علیه التوریة عشر صحائف. و انزل اللَّه التوریة و الانجیل و الزبور و الفرقان، و ساق الحدیث بطوله. و عن عبد اللَّه بن دینار و کان یقرأ الکتب قال انزلت التوریة فی ست مضین من شهر رمضان، و انزل الزبور فی اثنتی عشرة من شهر رمضان بعدها باربع مائة سنة و اثنتین و ثلثین سنة، و انزل الانجیل فی ثمانی عشرة من الشهر بعده بالف عام و خمسة عشر عاما، و انزل القرآن فی اربع و عشرین بعده بثمانی مائة عام. لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ لا نفرق بنون قرائت قراء سبعه است بر اضمار قول، تقدیره: قالوا لا نفرق بین احد من رسله بین احد و الآخرین من رسله. گفتند جدا نکنیم میان یکی از فرستادگان وی و میان دیگران، چنانک جهودان کردند و ترسایان که ببعضی ایمان آوردند و ببعضی نه و هو کفرهم بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، و هم یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریة و الانجیل یعقوب لا یفرق خواند بیا، و این محمول است بر لفظ کل، و چنانک آمن بلفظ واحد بروی محمول است، کانه قال کلّ لا یفرق بین احد من رسله، همانست که آنجا گفت لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ جای دیگر گفت وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ.
قوله تعالی: «وَ أَوْحی‌ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» وحی اینجا بمعنی الهام است چنانک آنجا گفت: «وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ» و معنی الهام آنست که ربّ العزّه در دل جانور افکند تا در طلب منافع خویش برود و آنچ مضرّت وی در آنست بپرهیزد و گفته‌اند که در آفرینش وی خود بر آن حالست و بر آن طبع چنانک زنبور عسل که در طباع وی نهاده خانه ساختن و از گل هر میوه‌ای خوردن. و النّحل اسم جنس یذکّر و یؤنّث و واحد النّحل نحلة مثل نخل و نخلة، «أَنِ اتَّخِذِی» ای بان اتّخذی، «مِنَ الْجِبالِ» ای فی الجبال من اینجا بمعنی فی است کقوله: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» ای فی حیث امرکم اللَّه، و کقوله: «أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» ای فی الارض، و احتمال کند که «مِنَ الْجِبالِ» من تبعیض بود، لانّ ذلک یوجد فی بعض الجبال، «بُیُوتاً» زنبور خانه را بیوت خواند از بهر آنک بخانه‌ها که ساخته آدمیان بود نیک ماند از حسن صنعت که در آنست و صحّت قسمت بر شکل مسدّس ساخته بالهام ربّانی، «وَ مِنَ الشَّجَرِ» یعنی فی الغیاض و الجبال و الصّحاری، «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» یرید منازل النّاس ای ما یبنون من السّقوف فیرفعونه و المعنی الهمها اللَّه ان تجعل بیوتها امّا فی جبل او شجر او فی منازل النّاس و ما یبنونه.
وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ «کتاب» اسم جنس است، همه کتب خدا در آن مدرج. میگوید: شما بکتابهای خدا همه ایمان دارید، نه چون ایشانید که فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ.
قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ مفسران را در معنی وَ النَّجْمِ قولهاست، بعضی گفته‌اند اسم جنس است و مراد باین جمله ستارگان آسمان است. و هوی بمعنی سقط، قسم یاد می‌کند رب العالمین بجمله ستارگان آن گه که از هول قیامت و رستاخیز همه فرو ریزند، همانست که جایی دیگر گفت: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ.
فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ اراد عیونا، لانّ العین اسم جنس و معناه: انّها تجری علی ما یریدونه تجری فی ایّ موضع ارادوا جریها فیه و یجوز ان تکون «جاریة» ای دائمة ابدا لا تنقطع. و یجوز ان تکون العین من الماء او من الخمر او من العسل او من اللّبن.