زنگ زده

معنی کلمه زنگ زده در لغت نامه دهخدا

زنگ زده. [ زَ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زنگ گرفته. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زنگارگرفته. اکسیده . بااکسیژن ترکیب شده. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عمر پرمایه به خواب و خور، بر باد مده
سوزن زنگ زده خیره چه خری به کلند.ناصرخسرو.در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف
چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد.خاقانی.|| به آفت زنگ مبتلا شده : کشتی زنگ زده. زرع مأروق. زرع میروق. غله زنگ زده. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه زنگ زده در فرهنگ فارسی

( صفت ) زنگار گرفته اکسیده با اکسیژن ترکیب شده .

معنی کلمه زنگ زده در ویکی واژه

arrugginito

جملاتی از کاربرد کلمه زنگ زده

صیقل جام به فریاد دل ما نرسید که به دود جگر این آینه را زنگ زده است؟
تیغ آهن‌دلان زنگ زده کُند و بی‌اعتبار می‌بینم
در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد
کی اتصال از این دستگاه زنگ زده به کارخانهٔ راز قضا توانی یافت
برای رسیدن به چسبندگی بین چسب و زیرلایه، علاوه بر نیاز به چسبی با ترکیب مناسب برای بستر، سطح بستر نیز باید نیازهای زیادی را برآورده سازد. از آن جا که دامنه نیروهای چسبندگی کوتاه است، ماهیت لایه سطحی بستر بسیار حائز اهمیت است. باید اتصالی به قدر کافی محکم با بدنه بستر شکل دهد. به عنوان مثال، بسیاری از چسب‌ها به خوبی به سطح فولادی دارای خوردگی می‌چسبند. با این حال، لایه خوردگی - زنگ - دارای اتصال محکمی با بستر نیست. تحت بار، امکان شکست در ماده خورده شده یا بین لایه زنگ زده و فولاد خورده نشده وجود دارد. همین امر در مورد اقلام روکش شده نیز صدق می‌کند. چسب باید چسبندگی به پوشش ایجاد کند. پوشش به نوبه خود نیز باید اتصالی به اندازه کافی محکم با بستر ایجاد کند.
گر به بینی غیر حق ناچیز دان زنگ زده آئینه مانده بالیقین
عمر پرمایه به خواب و خور برباد مده سوزن زنگ زده خیره چه خری به کلند؟
که بخاکستر از آئینه تو زنگ زده که به پیشانی نورانی تو سنگ زده