ریوکان (شهرک). ریوکان ( به لاتین: Rjukan ) یک شهرک در نروژ است که در تلمارک واقع شده است. ریوکان ۳٬۳۸۶ نفر جمعیت دارد. ریوکان (مسافرخانه). ریوکان یا مسافرخانهٔ ژاپنی ( به ژاپنی: 旅館 Ryokan ) نوعی مکان مسکونی اجاره ای است که ساختار ژاپنی دارد و معمولاً برای مدت کوتاه به افراد اجاره داده می شود. ریوکان ها عموماً در مناطق سیاحتی یا اطراف چشمه های آبگرم ساخته می شوند اما ریوکان هایی نیز در اطراف ایستگاه های قطار شهرهای بزرگ، برای مسافران کاری یا تحصیلی وجود دارد.
معنی کلمه ریوکان در دانشنامه آزاد فارسی
ریوکان (Rjukan) نیروگاه در جنگ جهانی دوم، نیروگاه برق نروژ، حدود ۱۶۰کیلومتری شمال اسلو. این نیروگاه «آب سنگین» تولید می کرد که در آن زمان ماده ای ارزشمند برای انجام آزمایش های مربوط به ساختن بمب اتمی بود. گروهی خرابکار از افراد نیروی اجرایی عملیات ویژهبرای این که آلمانی ها از آب سنگین استفاده نکنند، در ۲۸ فوریۀ ۱۹۴۳ به کارخانۀ تهیۀ آب سنگین حمله و آن را ویران کردند. اما آلمانی ها پنج ماه بعد کارخانه را دوباره راه اندازی کردند. در ۱۶ نوامبر ۱۹۴۳، نیروی هوایی امریکابه این تأسیسات حمله و نیروگاه برق را ویران کرد، اما موفق نشد کارخانۀ تهیۀ آب سنگین را از کار بیندازد. در ژانویۀ ۱۹۴۴ یک محمولۀ آب سنگین به آلمان ارسال شد، اما افراد نیروی اجرایی عملیات ویژه قایق حمل محموله را در دریاچۀ تینشوغرق کردند و این رویداد به تحقیقات آلمانی ها در زمینۀ فیزیک هسته ای عملاً پایان داد.
معنی کلمه ریوکان در ویکی واژه
نام قدیم یکی از محله های شهر محلات از توابع استان مرکزی.
جملاتی از کاربرد کلمه ریوکان
خواجه بوعبداللّه والی شهر بود و پدر هاریوکان بود. شب و روز تیمار خلق شهر میکرد، یعنی چون مرد دست از دنیا بدارد سیم سلطان بریده گردد. و خواجه بوعبداللّه چهار سال خدمت شبلی٭ کرده بود بی سوال و مالی عظیم بروی نفقه کرده، شبلی ویرا جواد خراسان گفتی و حافظ بود و ثقه و مکثر. شیخ الاسلام گفت که محمد عبداللّه گازر، دوست محمد نفیسه بود، پدر مادر شیخ عمو، سید بوده، بزرگ از ده غزوان بود قریه بهراة، و رفیق لیث پوشنجه بود، وقتی آمد بخانهٔ محمد عبداللّه ویرا جائی بنشاند گفت: تو ایذر بنشین که تا من چیزی آرم خوردنی، برفت و محمد نفیسه را فراموش کرد یک هفته را چون باز آمد، ویرا دید همانجا نشسته بر وعدهٔ وی. رنجه گشت صعب. گفت: محمد! من ترا فراموش کردم بتاسف. گفت: رنجه مشو، که اللّه وحشت تنهائی از دوستان خویش برداشته است.
شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوالحسن حداد هروری سید بوده «درویش» مجرد ظریف از ظرفأ صوفیان، بمکه بود مجاور «با مشایخ درویش صادق» وی به شیخ بوالعباس قصاب٭ آمد شیخ ویرا گفت: بوالحسن از کجا میآیی؟ گفت: از سوی خراسان. گفت: پس عراق ازین سوی است از ظرافت بوالحسن و از دوستی هاریوکان و او ایذ کی از مکه بقصاب آمد پرسید: که جوانمردی چیست؟ وی جواب داد بگویم ای ابوالحسن! بگویم جوانمردی ان بود کی هریسه بر یاران سرد نکنی بر هوای دل نهی دل الحکایة بطولها.
نام وی احمد بن محمد محمد بن عبدالکریم بود. شیخ آمل و طبرستان صاحب کرامات عظیم و فراست تیز و متدین، بمذهب احمد امام بود این کار را، و حنبلی بوده ظاهر و یگانه و قبله و غوث زمان خویش. تا زنده بود رحلت بوی بود. وی گفته بود: که این بازارک ما با خرقان افتد، کی پس وی با خرقانی گشت. قصاب را گفتند: که شیخ سلمی طبقات کرده مشایخ را. گفت: نام من دران نیاورده؟ گفتند نه! گفت: هیچیز نکرده، در کار هاریو کان دور فرا بوده و بیشتر مشایخ چنان بودهاند، کی هاریو کان را بزرگ را بزرگ داشتند و نیکو، کی هاریوکان نیکو دل بودند.