دست به آب

معنی کلمه دست به آب در فرهنگ معین

( دست به آب ) ( ~. بِ ) (اِمر. ) قضای حاجت ، عمل دفع .

معنی کلمه دست به آب در ویکی واژه

قضای حاجت، عمل دف

جملاتی از کاربرد کلمه دست به آب

دهان و دست به آب وفا کی می‌شوید که دم دمش می جان در دهان نمی‌آید
شاخ چنار گویی حلوای عید زد کآلوده ماند دست به آب معصفرش
به آب تیغ توان شست تا ز هستی دست به آب خضر تسلی شدن گرانجانی است
جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند چون موج پشت دست به آب بقا زنند
بگفت این و گرداند کشتی ز دست به آب اندرون کرد آن دیو پست
زان نقش که آبروی برباید جست ما دست به آبروی شستیم نخست