راه
معنی کلمه راه در لغت نامه دهخدا

راه

معنی کلمه راه در لغت نامه دهخدا

راه. ( اِ ) طریق. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( دهار ) ( سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. ( برهان ). سبیل. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). صراط. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ری و ری و در سرخه ای ، ولاسگردی را و در ارمنی ، ره و در سمنانی ،راج [ رَ اِ ] و در سنگسری ، راجن و در بلوچی ، را و راه ، و در افغانی ، لار . ( از ذیل برهان قاطع چ معین ). بپهلوی راس. ( از فرهنگ ایران باستان ص 225 ). جای عبور که لفظ عربیش طریق است ، در پهلوی «راس » و در اوستا «ریثیه » و در سنکریت «رتهیا» بوده. ( فرهنگ نظام ). جاده که جای عبور و مرور است. ( از شعوری ج 2 ورق 14 ). فاصله بین دو نقطه که در آن سیر توان کرد و مخفف آن ره است. و رجوع به ره شود. انبوبة. جدلان. جدة. خد. خط. خطیطة. خلیف. خنیف. دَرَج. دعکة. دلیل. زراط. شاکل. شاکلة. شکیکة. صعید.طرقه. عجوز. علاق. علاقة. قدة. قمن. مخلفة. مدرج. ( منتهی الارب ). مدرجة. ( منتهی الارب ) ( دهار ). مشعب. معاث.معباً. معجاز. معلق. مقد. منقی. مورد. موردة. میعاس. نبی. نحو. نعامة. وارد. ( منتهی الارب ) :
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبه او را نه عدد بود و نه مره.رودکی.راهی کاو راستست بگزین ای دوست
دور شو از راه بیکرانه و ترفنج.رودکی.شهری است بزرگ و خرم و آبادانی و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است. ( حدود العالم ). ساوه و آوه.. شهرکهایی اند... با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان. ( حدودالعالم ). و چون از آنجا بروی تا به حسینان راه اندر میان دو کوه است. ( حدود العالم ). کسان ، شهری است از راه دور، جایی کم نعمت. ( حدود العالم ).
بگشتند بر گرد آن رزمگاه
بدشت و بکوه و بیابان و راه.فردوسی.ز تاریکی گرد و اسب و سپاه
کسی روز روشن نمی دید راه.فردوسی.ز لشکر ده ودو هزار دگر
دلاور بزرگان پرخاشخر
بخواند [ خسروپرویز ] و بسی پندها دادشان
براه الانان فرستادشان.فردوسی.چو ارجاسب با لشکر آنجا رسید
بگردید و بر کوه راهی ندید.فردوسی.دو چشمش ز سر کنده زاغ سیاه
برش اسب او ایستاده به راه.فردوسی.

معنی کلمه راه در فرهنگ معین

(اِ. ) = رای . راج . راجه : پادشاه هندوستان .
[ په . ] (اِ. ) ۱ - جاده ، گذرگاه . ۲ - قانون ، روش . ۳ - پردة موسیقی ، نغمه .

معنی کلمه راه در فرهنگ عمید

۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفت وآمد کنند، محل عبور، گذرگاه، جاده.
۲. قاعده وقانون.
۳. رسم وروش.
٤. کرّت و مرتبه.
٥. (موسیقی ) [قدیمی] نغمه و آهنگ.
٦. (موسیقی ) [قدیمی] مقام، پرده.
* راه افتادن: (مصدر لازم ) ‹به راه افتادن›
۱. روان شدن.
۲. روانه شدن.
۳. به کار افتادن دستگاه یا ماشین.
* راه انداختن: (مصدر متعدی ) ‹به راه انداختن›
۱. اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن.
۲. وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن.
* راه بردن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. دست کودک یا شخص بیمار و علیل را گرفتن و او را گردش دادن.
۲. کودک را در بغل گرفتن و گردش دادن.
۳. به رفتار در آوردن.
۴. راه جستن و راه یافتن و پیبردن به جایی یا چیزی.
* راه بریدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. راه پیمودن، طی مسافت کردن.
۲. سیروسفر کردن.
۳. راه زدن.
۴. مانع عبور کسی شدن.
* راه حاجیان: (نجوم ) [قدیمی، مجاز] = کهکشان
* راه خفته: [قدیمی، مجاز]
۱. راه دور و دراز.
۲. جادۀ هموار.
* راه دادن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. اجازۀ عبور دادن.
۲. به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن.
* راه زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. در بیابان و میان جاده جلو کسی را گرفتن و اموال او را ربودن، غارت کردن اموال مسافران در راه.
۲. (موسیقی ) سرود گفتن و نواختن آهنگ موسیقی: چه راه می زند این مطرب مقام شناس / که در میان غزل قول آشنا آورد (حافظ: ۲۹۸ ).
* راه کردن: (مصدر لازم )
۱. [مجاز] نفوذ کردن، رخنه کردن.
۲. [قدیمی] راه رفتن، طی طریق کردن.
۳. [قدیمی] راه باز کردن، راه دادن.
* راه راه:
۱. مخطط، خط دار.
۲. پارچه یا جامه که خط های باریک رنگین داشته باشد.

معنی کلمه راه در فرهنگ فارسی

در آغاز مشروطیت ضمن نخستین کابینه ای که بمجلس شورای ملی معرفی گردید دو وزیر بنام وزیر فواید عامه و وزیر تجارت عضویت داشتند ولی در سال ۱۳٠۸ ه. ش. بموجب قانونی که بتصویب مجلس رسید وزارت تجارت و فلاحت و طرق و شوارع بوزارت طرق و شوارع و وزارت اقتصاد ملی تجزیه گردید.وزارت راه ( بصورت جدید ) بموجب ماده ۵ قانون مصوب ۲۷ اسفند ۱۳٠۸ ه.ش.از اول فروردین ماه ۱۳٠۹ ه.ش. تاسیس گردید و قبل از این تاریخ یکی از ادارات وزارت فواید عام محسوب میشد. وظایف وزارت راه عبارتست از :ایجاد و حفظ راه آهن توسعه امور بنادر و کشتی رانی و امور هواپیمایی و آن شامل ادارات ذیل است : اداره کل راه شوسه اداره کل اسفالت بنگاه راه آهن دولتی ایران اداره کل ساختمان راه آهن بنگاه کل بنادر و کشتی رانی ادراره کل هواپیمایی کشوری و عده ای اداره عمومی .
ره، هرجایی اززمین که مردم از آنجارفت و آمدکنند، محل عبور، گذرگاه، جاده، قاعده وقانون، رسم وعادت
( اسم ) پادشاه هندوستان .

معنی کلمه راه در دانشنامه عمومی

راه به مسیری گفته می شود که بین دو نقطه ساخته شده و یا به صورت طبیعی به وجود آمده است که جهت مسافرت و گذر از محلی به محل دیگر استفاده می شود.
راه اساساً به چهار دسته کلی تقسیم می شود:
• راه های زمینی
• راه های ریلی
• راه های دریایی
• راه های هوایی
• خطوط لوله
متولی تمامی این راه ها در ایران وزارت خانه راه و شهرسازی می باشد.
راه شاهی که به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی ساخته شد نخستین شاهراه شناخته شدهٔ ایران و نخستین شاهراه بین المللی جهان است. این شاهراه تخت جمشید را به سارد متصل می کرده و از پاسارگاد، شوش و دیگر شهرهای شاهنشاهی گذر می کرده است. راه شاهی ۲۶۹۹ کیلومتر ( ۱۶۷۷ مایل ) درازا داشت و حدوداً هر ۲۴ کیلومتر دارای یک توقفگاه بود که ۱۱۱ ایستگاه می شد.
راه های زمینی به مسیری گفته می شود که معمولاً هموار هستند و سطح روی آن ها با لایه های صافی پوشیده شده تا عبور از روی راه را آسان تر کند. در گذشته راه های زمینی مناسب عبور انسان و چهارپایان بودند که با ورود خودرو به عنوان وسیله حمل و نقل، راه های زمینی برای تردد آن تغییرات فراوانی کرده اند.
راه های زمینی با توجه به مشخصاتی مانند عرض، نوع پوشش، محدوده شیب، محدوده شعاع گردش و . . . به انواع مختلف نام گذاری شده است.
• خیابان
• بلوار
• بزرگراه
• آزادراه
• جاده
راه (فیلم ۱۹۸۲). راه فیلمی ترکیه ای به کارگردانی ییلماز گونی و شریف گورن است که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد.
در زندانی در ترکیه، به پنج زندانی یک هفته مرخصی داده می شود تا به دیدار خانواده هایشان بروند و ما شاهد مشکلات آنها در تنظیم با جهان خارج خواهیم بود و در آخر شاهد خواهیم بود با هرگونه انتخاب راه نجاتی برای محکوم به بینوایی در این جهان وجود ندارد و پایان زندگی آنها یا مرگ یا همان اسارت است.
نکته جالبی که در خصوص کارگردان این فیلم وجود دارد آن است که در زمان فیلمبرداری به خاطر مسایل سیاسی و مشکلاتی که دولت ترکیه برای روشنفکران و هنرمندان و اقشار مخالف ایجاد کرده بود، در زندان بوده و از آنجا فیلم را کارگردانی نموده است.
معنی کلمه راه در فرهنگ معین
معنی کلمه راه در فرهنگ عمید
معنی کلمه راه در فرهنگ فارسی

معنی کلمه راه در دانشنامه آزاد فارسی

در موسیقی به مفهوم، مقام، لحن، آهنگ و نیز به معنای روشی برای پرده گردانی (مُدگردی یا مرکب نوازی) به کار رفته است. راه همچنین به مفهوم روش خوانندگی و نوازندگی نیز بوده است.

معنی کلمه راه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] رآه. معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
[ویکی فقه] راه مسیری برای رفتن و آمدن می باشد.
مسیر آمد و شد است.
کاربرد راه در فقه
عمده احکام آن در باب احیاء موات آمده است؛ لیکن از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، زکات، حج، تجارت و صلح نیز سخن گفته اند.
اقسام راه
راه دو گونه است: نافذ و غیر نافذ. مراد از راه نافذ راه عمومی ای است که به راههای دیگر یا زمین مباح منتهی می گردد؛ بدین معنا که از یک سمت آن داخل و از سمت دیگر به راهی دیگر یا زمینی مباح خارج می شود. مراد از راه غیر نافذ راه بن بست است. موضوع سخن در این مقاله نوع اوّل است.راه از مشترکات است که عموم مردم در استفاده از آن یکسانند و کسی نمی تواند در آن تصرفی کند که با عبور و مرور منافات داشته باشد.
چگونگی پیداش راه عمومی
...

معنی کلمه راه در ویکی واژه

را؛ هر جایی از زمین که مردم از آنجا رفت‌ و آمد کنند؛ محل عبور یا گذر، گذرگاه، جاده.
رای، قاعده‌ و قانون، رسم‌ و روش، کرّت و مرتبه.
(موسیقی) [قدیمی]: نغمه و آهنگ، مقام، پرده.
در گویش گنابادی یعنی پیاده روی.

جملاتی از کاربرد کلمه راه

به سختی همی رفت آن راه را به نفرین همی گفت روباه را
راه میانه را بگزین و از راههای مظنون بازگرد.
راه ازین شورش به مقصد می‌رسد همچو کشتی بر سر طوفان برقص
ببینی چویابی به بازیش راه رخ و پیل و آرایش رزمگاه
چشم همه بر راه تو بازاست و تو از ناز یکچشم زدن رو ننمایی چو مه عید
نه به آیین ما کسی را راه نه بر آیینهٔ کس از ما زنگ
برآشفت وخوی بد آورد پیش به یکسو شد از راه آیین وکیش
که بشنو شکر از اهل شکایت ببین راه شکایت را نهایت
شد زهد شیخ و برهمن آمد به راه عشق دل در گرو به سبحه و زنار کس مباد!
چرا به‌فسوس در سرما بمیرم چرا راه سلامت برنگیرم