لکاته
معنی کلمه لکاته در فرهنگ معین
معنی کلمه لکاته در فرهنگ عمید
۲. زن بدکار.
معنی کلمه لکاته در فرهنگ فارسی
معنی کلمه لکاته در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه لکاته
بخش دوم ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است. از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایهاش میشود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی مینویسد میبلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمیخواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد میکند) از وی تمکین نمیکند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی دهها فاسق دارد. ویژگیهای ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگیهای ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بودهاست) اشاره میکند و اینکه از کودکی نزد عمهاش (مادر «لکاته») بزرگ شدهاست.
سرانجام راوی تصمیم به قتل لکاته میگیرد. در هیئتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته میگردد و گِزلیک استخوانیای را که از پیرمرد خریداری کرده در چشم لکاته فرومیکند و او را میکشد. چون از اتاق بیرون میآید و به تصویر خود در آیینه مینگرد میبیند که موهایش سفید گشته و قیافهاش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شدهاست.
پیرمرد خِنزٍر پِنزِری یا پیرمرد قوزی شخصیتی است در داستان بوف کور اثر صادق هدایت. او زشت و درهم شکسته و بیروح است؛ پارهٔ تنِ راوی است، او و جلوههای گوناگونش (پدر، عموی راوی، پدر لکاته، پیرمردِ نشسته زیر درخت سرو، کالسکهچی نعشکش، خنزر پنزری) همگی جلوههای متفاوت خود راوی هستند. سرانجام نیز راوی پس از کشتن لکاته تبدیل به پیرمرد قوزی خنزر پنزری میشود. بدلی از شخصیت پیرمرد قوزی خنزر پنزری در رمان پیکر فرهاداثرعباس معروفی نیز حضور دارد.
در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی (پیرمرد خنزر پنزری) همواره بساط خود را پهن کردهاست. این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسقهای لکاته است و خود راوی اعتراف میکند که جای دندانهای پیرمرد را بر گونهٔ لکاته دیدهاست. به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و میتوان گفت که یک نیمچه خدا محسوب میشود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.