معنی کلمات حرف "و" - صفحه 10
- وعام
- ولیانکوه
- وکلاء
- ویتامین د
- ویخ
- واقع گردیدن
- واقعه تحکیم
- واقعه دیده
- واقعه سقیفه بنی ساعده
- واقعه طلب
- واقعه کشف حجاب
- واقف شده امدن
- واقف گشتن
- والد دهنده
- والان بزرگ
- وب گردی
- وثاقت راوی
- وجد کردن
- وجدانی فخر قدرت الله
- وجه اباد
- وجوب ارشادی
- وجوب شرعی
- ونی سر
- واجب مطلق
- واجب اهم
- واجب مهم
- ولایت ستان
- واکنش اضطرابی
- وضعیت تردد
- واژگون سیر
- واژگونه شدن
- واژۀ دوره ای محض
- واکاوش پیش نگر
- واکاوش کسب وکار
- واکس زن
- واکنش جابه جایی
- واکنش خود شیفته
- واکنش زنجیره ای بسپاراز
- واکنش سازی
- ورزش خانه
- ورزش های ابی
- ورزش های زمستانی
- ورق برگشتن
- وسایل و ابزار پیامبر
- ویولون زن
- وقی
- وک وکه
- وکیل ثبت اختراع
- وی ستو
- وی نسار
- ویتامین ا
- ویتامین پ پ
- ویدیو کلوپ
- ویرانه های اصحاب ایکه
- وزن خالی عملیاتی
- واجب عینی تسبیبی
- واجب معلق و منجز
- واحد پیکربندی
- ویلیام استانلی جونز
- ویلیام هربرت شلدون
- ویژه داشتن
- ویژه شدن
- ویژه طراحی ائروکشسانی
- ویژه مقدار
- وجین کن
- وجیه اباد
- ولی دشت بیاضی
- ولی قلی خان شاملو
- ولید بن عبید بحتری
- ونگ و ونگ کردن
- ونگ و ونگ
- وهابیت بازنگری از درون
- وقف ابدال
- وقف اثبات
- وقف حسن
- وقف خاص
- وقف منزل
- وقفه در اتش
- وقوع داشتن
- وقوع نفخ صور
- وقوع یافتن
- وقوف دار
- واژون بخت
- وکا
- وسوسه از منظر اسلام
- وسعت بهشت
- وستی گر
- وسایل غذاخوری یکنفره
- وزوز کردن
- وزنۀ مهار
- وزنۀ تعادل میل لنگ
- وزنه برداری قدرتی
- وزن پایه
- واعظ زاده خراسانی محمد
- واضح شدن
- واضح سازی
- وارونگی زمین مغناطیس
- وارونگی جمعیت
- وارون هم جایی
- وارون زدن
- وارون بست
- وارسی کردن