دست بردن

معنی کلمه دست بردن در لغت نامه دهخدا

دست بردن. [ دَ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) تصرف کردن. دخالت کردن.
- دست از پی چیزی بردن ؛ به کنه آن رسیدن. ( آنندراج ).
- دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). جرح و تعدیل کردن. اضافه و نقصان کردن.
- دست بردن در نوشته ای یا خطی یا نقاشیی و امثال آن ؛ بعض آنرا محو کردن و چیز دیگر بجای آن نوشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- دست به چیزی بردن ؛ پرداختن به آن. آغازیدن آن. مشغول گشتن به چیزی. کردن و بجای آوردن امری. بنا نهادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به نخجیر گور و به می دست برد
از این گونه یکچند خورد و شمرد.فردوسی.وزآن پس به شادی و می دست برد
جهان را نمود او بسی دستبرد.فردوسی.دگر آنکه روزش بباید شمرد
بکار بزرگ اندرون دست برد.فردوسی.گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنند
گاه دست سلمکی و پرده عشرا برند.ضمیری ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).اگر دست کشتن برم روز کار
بسی بایدم رنج در روزگار.اسدی.بگیتی بجز دست نیکی مبر
که آید یکی روز نیکی ببر.اسدی.چو بشنید ازاین سان سپهدار گرد
فرستاده را دست دشنام برد.اسدی.دست بجنگ بردند و زن و بچه و چیزی که بدان میرسیدند گسیل می کردند. ( تاریخ بیهقی ). چون وی گذشته شد میدان فراخ یافت و دست بتوفیر لشکر برد. ( تاریخ بیهقی ). مطربان ترمد و زنان پای کوب و طبل زن افزون سیصد تن دست بکار بردند. ( تاریخ بیهقی ص 239 ).مجلس شراب جای دیگر آراسته بودند آنجای شدیم تکلفی دیدم فوق الحد و الوصف ، دست بکار بردیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142 ). ندیمان بنشستند و دست به شراب بردندو دوری چند بگشت. ( تاریخ بیهقی ). دست به زاری کردن و گریستن برد. ( تاریخ بیهقی ). تا به حدود طیسفون... رفتند و دست به غارت و قتل بردند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 75 ). دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند. ( گلستان سعدی ).
به خون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش ببست.سعدی. || دست به سوی چیزی دراز کردن. دست دراز کردن به آن. برداشتن خواستن با دست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
پسر خواجه دست برد بکوک
خواجه او را بزد به تیر تموک.عماره.

معنی کلمه دست بردن در فرهنگ معین

( ~. بُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - چیره شدن بر حریف ، گرو بردن . ۲ - پیشی گرفتن .

معنی کلمه دست بردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تصرف کردن دخالت کردن . ۲ - جرح و تعدیل کردن اضافه و نقصان کردن ( در نامه کتاب و غیره ) . یا دست بردن از چیزی سبقت کردن پیشدستی کردن .

معنی کلمه دست بردن در ویکی واژه

چیره شدن بر حریف، گرو بردن.
پیشی گرفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه دست بردن

به تندی سبک دست بردن به تیغ به دندان برد پشت دست دریغ
به کین تو نیارد دست بردن اگر باز آید اکنون پور دستان
چو دارند گنج از سپاهی دریغ دریغ آیدش دست بردن به تیغ
محمدعلی اسلامی ندوشن: ممیزی آثار کلاسیک و ترجمه‌ها درست نیست؛ زیرا آثاری است که دیگران ایجاد کرده‌اند و ما حق نداریم در آن‌ها دست ببریم. اگر ممیزی در مملکت ما وجود دارد باید حدود کار ممیزی مشخص باشد، راجع جزییات نظری نیست. اما دست بردن در متون کلاسیک صلاحیت می‌خواهد.
دینون به نقل از کتزیاس می‌نویسد که کوروش در زمانی که محافظ شاه ماد بوده‌است در خواب دید که سه بار در حال دست بردن در خورشید است. این خواب را برای وی چنین تعبیر کردند که سی سال فرمانروایی خواهد کرد.
به می دست بردند با او مهان همی گفت هرکس ز راز نهان
صنم وکیلی، معاون برنامهٔ خاورمیانه و شمال آفریقا در چَتِم هاوس معتقد است اعتراض به‌طور مؤثر، بخشی از فرهنگ ایرانیان است. او می‌گوید «با وجود سرکوبگری حکومت در چهار دههٔ گذشته، به نظر می‌رسد که در این دور آخر، حکومت به لحاظ سرعت در کینه‌توزی و وحشیگری از یک خط قرمز عبور کرده‌اند». عبدالکریم سروش متفکر و پژوهشگر دینی در یک سخنرانی نسبت به افزایش خشونت از سوی معترضان و حتی دست بردن گروهی از مردم به «اسلحه» در صورت تن ندادن حکومت به خواسته‌هایشان هشدار داد.
سیر سلطان مصر. امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن. مردی یهودی بود جوهری که سلطان را نزدیک بود او را مال بسیار بود و همه اعتماد جوهر خریدن بر او داشتند روزی لشکریان دست بر این یهودی برداشتند و او را بکشتند. چون این کار بکردند از قهر سلطان بترسیدند و بیست هزار سوار برنشستند و آن لشکر تا نیمه روز در میدان ایستاده بودند. خادمی از سرای بیرون آمد و بر در سرای ایستاد و گفت سلطان می‌فرماید که به طاعت هستید یا نه. ایشان به یکبار آواز دادند که بندگانیم و طاعت دار اما گناه کرده ایم. خادم گفت سلطان می‌فرماید که بازگردید. در حال بازگشتند و آن جهود مقتول را ابوسعید گفتندی پسری داشت و برادری.
عین نادانی بود بر روبهان شیر نر را دست بردن بر دهان
از آن پس به می دست بردند و رود بر هر دو دایه سرایان سرود
دگر ره سوی دست بردند دست نهان گشت زان قوم شیطان پرست
ترکمانان آق قویونلو از اواخر قرن ۱۴ میلادی بر این منطقه دست بردند تا اینکه در ۱۴۰۲ میلادی تیمور همه آنرا به آنها داد. بعدها اوزون حسن پدربزرگ مادری شاه اسماعیل اول این شهر را مرکز حکومت خود قرار داد.
به می دست بردند با شاه هند به شادی نشستند بر گاه سند
به تو کوه چون تواند به مصاف دست بردن؟ که هزار جا ببندد کمر از تهی میانی