پیشدستی

معنی کلمه پیشدستی در لغت نامه دهخدا

پیشدستی. [ دَ ] ( حامص مرکب ) سبقت جویی بر کسی در کاری. پیشی گرفتن بر کسی یا چیزی. زودتر اقدام کردن در کاری از دیگری. سبقت. تبادر. مبادرت. مسابقه. ( زمخشری ) ( دهار ). سبقت نمودن. ( غیاث ). فرط. ( دهار ) :
چنین داد پاسخ که دانی درست
که از ما نبد پیشدستی نخست.فردوسی.اگر جنگ با نادرستی کنید
بکار اندرون پیشدستی کنید.فردوسی.تو پیروزی از پیشدستی کنی
سرت پست گردد چو سستی کنی.فردوسی.بکاری که تو پیشدستی کنی
بد آید که کندی و سستی کنی.فردوسی.بدین کار او پیشدستی کند
ز برنایی و تندرستی کند.فردوسی.بسالار گفتی که سستی مکن
همان تیزی و پیشدستی مکن.فردوسی.بما بر همه پیشدستی تراست
همه نیستانیم و هستی تراست.فردوسی.مبیناد هرگز کس آن روزگار
که او پیشدستی نماید بکار.فردوسی.که گر داد بودی بدلت اندرون
ترا پیشدستی نبودی بخون.فردوسی.مگر مانده گردند و سستی کنند
بجنگ اندرون پیشدستی کنند.فردوسی.مکن پیشدستی که در جنگ ما
کنند این دلیران خود آهنگ ما.فردوسی.بپرسش یکی پیشدستی کنم
از آن به که در جنگ سستی کنم.فردوسی.شما را بدین پیشدستی بجنگ
ندیدیم با طوس جای درنگ.فردوسی.که از ما نبد پیشدستی نخست
از افراسیاب آمد این کین درست.فردوسی.که هرگز خود افراسیاب این نکرد
کند پیشدستی بجوید نبرد.فردوسی.آنجا که پیش بینی باید موفقی
آنجا که پیشدستی باید مظفری.معروفی.بجای پیشدستی پیش دستی
بجای بردباری برد باری.عنصری.بکین هر زمان پیشدستی کنم
بیک دست با پیل کستی کنم.اسدی.پس بضرورت اندر چنین احوالها از پیش دستی آفت ایمن نتوان بود. و هر سه تدبیر بکار باید داشت هم بیرون کردن خون و هم کم کردن غذا و هم بدل کردن مزاج. ( ذخیره خوارزمشاهی ). دیگران با یکدیگر پیشدستی میکردند. ( کلیله و دمنه ).
برین ختم شد رخصت رهنمون
که شه پیشدستی نیارد بخون.نظامی.

معنی کلمه پیشدستی در فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) ظرفی کوچک تر از بشقاب غذاخوری که هنگام غذا یا خوردن میوه کنار دست مهمان می گذارند.
( ~. ) (حامص . ) در کاری بر کسی پیشی گرفتن .

معنی کلمه پیشدستی در فرهنگ عمید

۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.
۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.
۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: تو پیروزی ار پیش دستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱ ).
۴. (اسم، صفت نسبی ) بشقاب سر سفره، بشقاب خالی که در سر سفره می گذارند تا هر خوراکی را که می خواهند در آن بگذارند و بخورند.

معنی کلمه پیشدستی در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ظرفی که بهنگام غذا خوردن برابر هر یک از خورندگان گذارند تااز طرف بزرگتر برای وی در آن غذا نهند بشقاب .

معنی کلمه پیشدستی در فرهنگستان زبان و ادب

{preemption} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] اقدام یا حملۀ یک کنشگر به قصد از بین بردن امکان حملۀ قریب الوقوع طرف مقابل متـ . اقدام پیش دستانه preemptive action
{side plate} [گردشگری و جهانگردی] بشقاب کوچکی که در کنار بشقاب اصلی و کارد و چنگال برای گذاشتن نان قرار می دهند

معنی کلمه پیشدستی در ویکی واژه

در کاری بر کسی پیشی گرفتن.
ظرفی کوچک تر از بشقاب غذاخوری که هنگام غذا یا خوردن میوه کنار دست مهمان می‌گذارند.

جملاتی از کاربرد کلمه پیشدستی

که بود کو ببدی با تو پیشدستی کرد که نه بپای بلاش اندرون فکند زمان
بر فقیران پیشدستی کردن از انصاف نیست میوه چون در شهر شد بسیار نوبر می‌کنم
نیست ممکن خودشکن غالب نگردد برغنیم در شکست خود به دشمن پیشدستی می کنیم
به سبقت پیشدستی خواست غازی ز خود چون در روش اسبان تازی
گر او پیشدستی کند غم مدار ور افراسیاب است مغزش بر آر
چو پیشدستی خود کرد سرنوشت قضا محبت پدری با پسر چه کار کند
بحمدالله مکافات عمل از پیشدستیها مرا نگذاشت در اندیشه روز جزا باشم
پیشدستی کن و دیوان خود امروز بپرس چه ضرورست به فردا فکنی دیوان را؟
چو گلرخ را بدینسان پای بستی شدی ناگاه و کردی پیشدستی
ملک بر کرسی دولت نشسته سران در پیشدستی، دست بسته