جزئ

معنی کلمه جزئ در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بخشی از چیزی پاره ای از شئ مقابل کل . جمع : اجزائ ( اجزا ).
ابن وهب از اصحاب است

جملاتی از کاربرد کلمه جزئ

و از این جهت است که اهل بصیرت و معرفت جمیع مکروهات را بر خود حرام می دانند و در جزئی.
کل شود جمله کلی و جزئی بنماند دگر منی و توئی
وگر نفسها از نفس کل اثر بودی همه یکسان بودندی، اما اندر اول حال که علم نپذیرفته است نفس مردم از نفس کلی اثر باشد، از بهر آنک اندر آغاز پیوستن نفسی بجسد همه یکسان باشد، و چون علم پذیرفتند اجزا نفس کل شوند بر تفاوت چنانک جزئی بزرگ تر از باشد و شریف تر و بدین قول که گفتیم نفس کل جز است نه اثر نه آن خواستیم که جزء پاره یی از اوست کهتر و مهتر، ولکن آن خواستیم که پیدا کنیم که جوهر نفس مردم جوهر نفس کل است و باقی است و همچنو بپذیرفتن علم و ناچیز شونده نیست چون اثر از موثر کش بموثر خویش رسیدن نباشد.
نازم آن قسام رزق عالمی را کز شرف مطبخ جود ورا جزئی شرار است آفتاب
صفت پنجم دنائت همت و مذمت آن، و آن عبارت است از: پستی طبع و قصور همت از طلب کارهای بزرگ و امور عظیمه خطرناک، و قناعت نمودن نفس به شغلهای پست و اعمال جزئیه.
سهم اسکاتلند در درآمد بریتانیا از محل مالیات ۸٫۲ درصد است. این رقم بازتاب درصد جمعیت آنجا نسبت به بریتانیاست که معادل ۸٫۳ درصد است. «گزارش مخارج و درآمد دولت محلی اسکاتلند» نشان‌دهندهٔ جزئیات بیشتری در این زمینه است.
ضد صفت عجله، «وقار» است و آن عبارت است از اطمینان نفس و سکون آن در گفتار و کردار و حرکات و سکنات، هم پیش از آنکه شروع در یکی از آنها کند و هم بعد از آن، تا هر جزئی از آن کار را به موافق فکر و تدبیر به جا آورد
در میوه‌های سرو کوهی به مقدار جزئی پیرو اکسالیک اسید و چند اسید دیگر و کمی قند و در حدود ۰٫۸–۱٫۲ درصد اسانس یافت می‌شود.
پس ز مرگ بعث خواهد بود تا در حضرتش از تو کلیات و جزئیات را باشد سؤال
ز جزئیات ایجاد است و احوال چو قتل انبیا و موت اطفال
بتحقیق محقق رزق و هم است معانیی که جزئی نزد فهم است
در سدهٔ چهارم، فوکوشیما جزئی از استان یاماتو یعنی جزئی از نخستین منطقهٔ متحد ژاپنی، شد.
در پی جزئی‌طلبی عرض حال دادم و عاید نشدم جز ملال