معنی کلمه تنیس در لغت نامه دهخدا
تنیس. [ ت ِن ْ نی ] ( اِخ ) شهری است به جزیره ای از جزایر بحر روم قریب دمیاط، و ثیاب فاخره را بدان نسبت دهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).شهری است [ بمصر ] میان دریای تنیس بر جزیره ای و ایشان را کشت و برز نیست و از وی جامه صوف و کتان خیزد با قیمت بسیار. ( حدود العالم ). در بحر فرنگ کمابیش ششصد جزیره است ، مشاهیرش جزیره تنیس ، دورش نودوپنج فرسنگ است و در او غله تمام بود و دیبای خوب بافند.دیبای رومی از آن بازگویند و خورش ایشان شیر و ماهی بود. ( نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج 3 صص 237-238 ).
بحیره تنیس یا دریای تنیس در مصر است و به دریای روم پیوسته است و رود نیل اندر او همی ریزد و این دریا به تابستان شیرین بود و به زمستان که رود نیل اندکی بود شور شود و اندر میان آن دو شهر است یکی تنیس نام و یکی دمیاط، درازای این دریا پانزده فرسنگ اندر پهنا پانزده فرسنگ است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نام شهری به جزیره ای از جزایر بحرالروم ، نزدیک دمیاط و از آنجا ثیاب فاخر موسوم به تنیسی آرند. ( قاموس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و آنرا تونه نیز گویند. ( یادداشت ایضاً ). جزیره ای بمصر، نام دیگر آن ذات الاخصاص است. ( یادداشت ایضاً ). جزیره ای است در دریای مصر نزدیک بر مصر میان فرما و دمیاط در جانب شرقی فرما، منجمان طول جغرافیایی آنرا 54 درجه و عرض آنرا 31 درجه و ثلث میدانند و در اقلیم سوم است... و در آنجا پارچه های رنگین و فرشهای رنگارنگ بافند... در بیشتر ایام سال آب دریاچه آن بعلت وزش باد شمال و دخول آب بحرالروم پرنمک است... و چون زمستان فرارسد و باد غربی وزیدن گیرد، آب شور نقصان گیرد... و مردم در انبار کردن آب شیرین اقدام کنند. گویند در تنیس حشرات موذی یافت نشود، چون زمین آن شوره ناک است... ( از معجم البلدان ). ناصرخسرو نویسد: به جایی رسیدم که آن را طینه می گفتند و آن بندر بود کشتی ها را، و از آنجا به تنیس می رفتند. در کشتی نشستم تا تنیس و این تنیس جزیره ایست و شهری نیکو و از خشکی دور است ، چنانکه از بامهای شهر، ساحل رانتوان دید. شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آنست و به قیاس ده هزار دکان در آنجا باشد... شهری گرمسیر است و رنجوری بسیار باشد و آنجا قصب رنگین بافند از عمامه ها و وقایه ها و آنچه زنان پوشند... چون آب نیل زیادت شود آب تلخ دریا را از حوالی تنیس دور کند چنانکه تا ده فرسنگ حوالی شهر آب دریا خوش شود... و در این شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزارکشتی در حوالی شهر بسته باشد ازآن بازرگانان ، و از ثقات شنودم که هر روز هزار دینار مغربی از آنجا به خزینه سلطان مصر رسد... و میوه و خواربار شهر از رستاق مصر برند و آنجا آلات آهن ممتاز سازند چون مقراض وکارد و غیره... و از تنیس به قسطنطنیه کشتی به بیست روز رود... ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 46-48 ). رجوع به عیون الاخبار ص 284 و عقدالفرید ج 7 ص 277 و قاموس الاعلام ترکی و الوزراء و الکُتّاب ص 234 و معجم البلدان شود.