تعلیمی

معنی کلمه تعلیمی در لغت نامه دهخدا

تعلیمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) آنچه قابل تعلیم باشد. درخور تعلیم. رجوع به تعلیم شود.
- جسم تعلیمی . رجوع به همین کلمه شود.
- علم تعلیمی یا علم اوسط ؛ علم ریاضی که قسمی از علم نظری است.
تعلیمی. [ ت َ ] ( اِ ) تسمه که بر سر لجام باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تسمه ای که بر سر لگام بندند. ( ناظم الاطباء ) :
ز تعلیمی همیشه بیم دارد
ندانم از که این تعلیم دارد.طغرا ( از آنندراج ).ز تعلیمیش بخیه چارجل
بود نزد فارس خط چارقل.طغرا ( ایضاً ).|| عصای کوچکی که در دست گیرند. ( ناظم الاطباء ).
تعلیمی. [ ت َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به تعلیم که جمعی از فرقه معروف به باطنی و اسماعیلی میباشند. اینان قائل به تعلم از امام معصوم هستند. چون که غیرامام را مصون از خطا نمیدانند. ( از انساب سمعانی ).
- تعلیمیان ؛ اسماعیلیان : و تعلیمیان گویند که طریق معرفت صانع و ذات و صفات وی را اشکالات بسیار است و ادله متعارض و عقول در آن متحیر و عاجز، پس اولیتر آن باشد که از قول صادق طلبند. ( از کلیات حکیم عمر خیام ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه تعلیمی در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع - فا. ] ۱ - (اِ. ) تسمه ای که به لگام اسب بندند. ۲ - عصای سبکی که به دست گیرند.

معنی کلمه تعلیمی در فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) آموزشی: ادبیات تعلیمی.
۲. (اسم ) عصای سبکی که در دست می گیرند.

معنی کلمه تعلیمی در فرهنگ فارسی

تسمهای که برسرلجام اسب میبندند، عصای سبکی که در، دست میگیرند
۱-( صفت ) مربوط به تعلیم : امور تعلیمی . ۲ - ( اسم ) تسمه ای که بلگام اسب بندند . ۳ - عصای سبکی که بدست گیرند .
منسوب است به تعلیم که جمعی از فرقه معروف به بطنی و اسماعیلی میباشد

معنی کلمه تعلیمی در ویکی واژه

تسمه‌ای که به لگام اسب بندند.
عصای سبکی که به دست گیرند.

جملاتی از کاربرد کلمه تعلیمی

ترا شد نفس توسن، زان عصا دادت بکف پیری که با این چوب تعلیمی براه آری مگر خود را
شیخ‌الرئیس افسر شاعری توانا بود و از جوانی شعر می‌گفت. بیشتر اشعارش کوتاه و در قالب قطعه و رباعی با مضامین اجتماعی و تعلیمی، روان و بدور از تکلف است؛ عناصر شاعرانه کمتر دارد و بیشتر به نظم می‌ماند تا شعر حقیقی در معنای آفرینش هنری.
که بیشتر ادبیات تعلیمی در کتاب های ادبیات کودک و نوجوان بهره می گیرند.
کناره کردن مجنون ز خلق، تعلیمی است که می توان به نگه رام کرد آهو را
جبین روشن خورشید لوح تعلیمی است که روی زرد خود از هیچ در دریغ مدار
ادبیات فارسی موضوعاتی مانند حماسه و روایات و اساطیر ایرانی و غیر ایرانی، مذهب و عرفان، روایت‌های عاشقانه، فلسفه و اخلاق و نظایر آن را در برمی‌گیرد. برپایه موضوع مورد کاربرد در یک آفریده ادبی فارسی آن را در گستره ادبیات حماسی، غنایی، تعلیمی یا نمایشی قرار می‌دهند.
جایگاه نخشب در اشعار حکیمانه و تعلیمی به علت تقابل آن ماه با ماه آسمان به دلیل ساخته ناپایدار و ساختگی بودن آن است تا مخاطب را به خداجوی و خدا خواهی راهنمایی کند، چنان‌که سنایی و نظامی سروده‌اند؛
با بی خبرانِ با خبر باش تعلیمی از این شریف تر نیست
عشق آزادت به تعلیمی کند مصلحت از عقل کارافزا مپرس
کار علمی احسان اوغلو در تاریخ فعالیت‌های علمی و مؤسسات تعلیمی در اسلامی و مبادلات فرهنگی بین اسلام و غرب بوده‌است و همچنین به رابطه بین علم و دین و توسعه علم در محیط اجتماعی و فرهنگی آن متمرکز شده‌است.
نمونه ای نثر تعلیمی کتاب مینوی خرد « بهشت اندیشه » است، این کتاب یک مقدمه و شصتو دو پرسش پاسخ دارد که دانا میپرسد و مینوی خرد« روح عقل » جواب میدهد.
حسن را در شیوه کامل ساختن حق من است چشم آهو را به تعلیمی سخنگو می کنم
و چو معلوم کردیم که مر نفس را وجود او به حصول علم است مر او را به راه حواس ظاهر تا از آن به معقولات رسد و نفس بدین علوم به میانجی حواس رسد و مر حواس را جز اندر جسد نیابد، پیدا شد که نفس تا به جسم پیوسته نشود، به حقیقت موجود نباشد. و اکنون که جواب منازع خویش دادیم، به سخن خویش که اندر آن بودیم بازگردیم و گوییم که چو ما مر نفس را جوهری یافتیم مهیا مر پذیرفتن علم را وز آغاز بودش خویش – اعنی از ابتدای پیوستن به جسم – مر پیوستگی را بدین جوهر که جسم است جوینده است وز او جز به دشواری جدا شونده نیست، با آنکه اختیار خیر و صلاح خویش (مر او را جوهری است نه از تعلیمی و نه تکلیفی، اندر آویختن او به جسم و از جسم به طبع بازجستن او مر بهتری و صلاح خویش) را به جوهر، برهان است بر آنکه بهتری او مر او را اندر جسم همی حاصل خواهد شدن. و ترسیدن نفس از جدا ماندن خویش از جوهر جسم که بدو اندر آویخته است با پرهیزیدن خویش از فنا، نیز برهان است بدانکه مر نفس را اندر جدا ماندن از این جسم که بدو پیوسته است، پیش از آنکه مر صورت خویش را به علم و حکمت اندر او حاصل کند، بیم هلاک و فناست. و چو این جوهر شریف که نفس است، بقا را جوینده است وز فنا ترسنده است و طلب کردن خیر و پرهیزیدن از شر مر او را جوهری است نه تعلیمی، پیدا شد که غایت خیرات بقاست و نهایت شرها فناست. و اندر پیوسته شدن نفس به جسم مر او را حصول بقاست و موجود به حق آن است که باقی است و معدوم آن است از نفس که به جسم نپیوسته است.و بدین قول نه آن همی خواهیم که نفس که او به جسم نپیوسته است عینی ثابت هست، بل (که) آن همی خواهیم که مر معدوم را عینی نیست، چنانکه موجود عینی قایم به ذات است، پس هر موجودی معلوم است و ناموجود مجهول است.
غیر دلبندی فروغی دست نقاش قضا هیچ تعلیمی نداد آن زلف پر تعلیم را
ادبیات صوفیانه بخش بزرگی از ادبیات اسلامی را شامل می‌شود. در این میان شعر و ادبیات صوفیه در فارسی و عربی، غیر از جنبه تعلیمی، شامل مضامین تغزلی، رمزی و تمثیلی نیز هست. غیر از فارسی و عربی، زبان‌های ترکی و اردو نیز مورد توجه صوفیان قرار گرفته‌است. از این میان مشهورترین آثار عبارتند از: الرسالهٔ القشیریه اثر ابوالقاسم قشیری، کتاب اللمع فی التصوف تألیف ابونصر سراج طوسی، منازل السایرین شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری هروی، عوارف المعارف شهاب‌الدین عمر سهروردی، کشف المحجوب هجویری، شرح تعرف ابوبکر مستملی بخاری، کیمیای سعادت ابوحامد محمد غزالی، مرصاد العباد نجم‌الدین رازی و مصباح الهدایهٔ عزالدین کاشانی.
(و گفتن که مر دو طبع را حرکت سوی مرکز عالم است بدانچه ایشان گرانند چو خاک و آب، و مر دو طبع را حرکت سوی حواشی عالم است بدانچه ایشان سبکند چو هوا و آتش، قولی عامیانه و تعلیمی است و حقیقت آن است که بدانی که همه اجزای عالم تکیه بر مرکز عالم دارند ولیکن به حکم آن صورت که یافته اند، هر یکی مر دیگری را اندر حیز خویش جای ندهند. و فرقی نیست میان فرود آمدن سنگ از هوا سوی زمین و شکافتن او مر هوا را تا به حیز خویش برسد و میان بر شدن پاره ای از هوا که مر او را اندر زیر آبی ژرف از دهان بیرون گذاری تا آن پاره هوا مر آن آب سطبر را بشکافد و بر سر او بر شود. و همین است حال پاره ای آتش که تو مر او را به زیر هوا اندر همی بسته کنی بر چیزی که بدو اندر آویزد از هیزم و جز آن، و همی گریزد آن آتش پاره از این هوا و همی خواهد که بر سر او بر شود. آن گاه اگر خواهی، مر سنگ فرود آینده را از هوا چنان پندار که هوا مر او را همی سوی مرکز دفع کند و خود بر سر او بایستد، و مر هوای فرو شونده را از زیر آب چنان همی پندار که آب مر او را بر سر خویش بر اندازد و خواهی چنان گوی که سنگ مر هوا را همی بدرد و فرود آید و هوا مر آب را همی بشکافد و بر شود. و اگر ما به وهم زمین را سوراخ کنیم چنانکه آن سوراخ به مرکز عالم برسد، دانیم که آن سوراخ پر هوا شود. پس پیدا آمد که هوا همی سوی حاشیت عالم راه نجوید، بل مرکز را همی جوید و لیکن همی راه نیابد از آب و خاک که به مرکز از او سزاوار ترند بدین صورت ها که یافته اند از مدبر حکیم.)
از آن‌جا که آموزش به کودکان این قابلیت را می‌دهد که به صورت مستقل به سوی اهداف مورد نظرشان حرکت کنند و هویت ویژه‌ای در جامعه بیابند، اهمیتی غیرقابل چشم‌پوشی برای فلاسفه دارد. فلسفه آموزش به بررسی ماهیت و اهداف آموزش و ابزارهای آن می‌پردازد و در ارتباط با «نظریه آموزش» است. نظریه آموزش نوعی نظریه عملی بوده که سعی در فراهم آوردن رهنمود و روشن کردن تمامی جنبه‌های گوناگون آموزش (اعم از جنبه‌های تعلیمی، اخلاقی و سیاسی مربوطه) و همچنین ساختار اجتماعی وابسته با آن است. فلسفه آموزش از نیمه دوم سده بیستم میلادی به بعد به صورت یک شاخه مشخص از فلسفه شناخته شده و مورد بررسی قرار گرفت.
از وی اشعاری باقی مانده است که بیشتر شیوهٔ نظم‌های تعلیمی را دارد.
علم تقلیدی و تعلیمیست آن کز نفور مستمع دارد فغان
ژانر ادبی کتاب آیینه‌ای از شاهزادگان که در ادبیات رنسانس اسلامی و غربی سابقه‌ای طولانی دارد، هم‌خانواده سکولار ادبیات حکمت است. در دوران باستان اروپا، اشعار تعلیمی هزیود، به ویژه شعر کارها و روزها به عنوان منبع دانشی مشابه ادبیات حکمت مصر باستان، بابلی‌ها و اسرائیل تلقی می‌شد. سرایش‌های پیش از اسلام مملو از اشعار حکیمانه بسیاری است، از جمله اشعار زهیر بن أبی سُلمی (۵۲۰–۶۰۹).