پاک طینت

معنی کلمه پاک طینت در لغت نامه دهخدا

پاک طینت. [ ن َ ] ( ص مرکب ) پاک سرشت. پاک نهاد. پاک فطرت.

معنی کلمه پاک طینت در فرهنگ عمید

پاک سرشت، پاک نهاد.

معنی کلمه پاک طینت در فرهنگ فارسی

( صفت ) پاک سرشت .
پاکسرشت پاکنهاد

جملاتی از کاربرد کلمه پاک طینت

حجت حق را به روی نزدبانی جای داد شیعیان پاک طینت جمع گشتند از وداد
به خاک پای شاه پاک طینت که باشد معدن جود و حمیت
اینجا نکته شنو: یونس در شکم ماهی بزندان و مؤمن در شکم زمین، در آن لحد بزندان، مبارک باد آن مضجع، خوش باد آن مرقد، مصطفی میگوید «القبر روضة من ریاض الجنة» هر چند که زندانست اما مؤمن را چون بستانست، و در آن بسی روح و ریحان است. یونس در شکم ماهی در آن تاریکی و سیاهی، مؤمن در شکم زمین با نسیم انس و نور الهی، یونس را جگر ماهی آینه گشته تا بصفاء آن حیوانات دریا و عجائب صور ایشان میدید، مؤمن را دری از بهشت بر لحد وی گشاده تا بنور الهی حوراء و عینا و طوبی و زلفی بود. یونس را فرج آمد، و از فضل الهی وی را مدد آمد، از آن زندان بصحراء جهان آمد. آن ساعت وقت نماز دیگر آمد، یونس خود را دید از چهار تاریکی رسته، تاریکی زلت، تاریکی شب، تاریکی آب، تاریکی شکم ماهی، شکر گذاشتن این چهار تاریکی را چهار رکعت نماز کرد. اشارت است به بنده مؤمن که چهار ظلمت در پیش دارد: ظلمت معصیت، ظلمت لحد، ظلمت قیامت، ظلمت دوزخ، چون این چهار رکعت نماز بگزارد بهر رکعتی از یک ظلمت برهد. و اول کسی که نماز شام کرد عیسی مطهّر بود شخص پاک سرشت پاک طینت پاک فطرت که بی پدر در وجود آمد، و در شکم مادر توریة و انجیل بر خواند، و در گهواره سخن گفت. عجب آمد قومی را از اهل ضلالت، گفتند: فرزند بی پدر متصور نیست، حدوث ولد و وجود نسب بی دو آب متفرق جایز نیست. گفتند آنچه گفتند، و رفتند در راه ضلالت چنانک رفتند! و ثالث ثلاثة رقم کشیدند، جبرئیل آمد که یا عیسی قوم تو چنین گفتند، زمین میلرزد از گفت ایشان، خالق زمین و آسمان پاکست از گفت ایشان، آن ساعة وقت نماز شام بود، عیسی برخاست و بخدمت شتافت، و از اللَّه عفو و رحمت خواست، سه رکعت نماز کرد: بیک رکعت دعوی ربوبیت از خود دفع کرد، که تویی خداوند بزرگوار، منم بنده با جرم بسیار، دیگر رکعت نفی الوهیت بود از مادر، که تویی خدای جبار و مادرم ترا پرستار، سوم رکعت اقرار بود بوحدانیت کردگار، یگانه یکتای نامدار.
هرکه او چون بوذر و قنبر بود پاک طینت لاجرم سرور بود
سزای مسند است آن پاک طینت که باشد فضلش افزون از رعیت
نی من بخاک غم کن چوکشی زسنگ جورم که سروش پاک طینت زغمت سرشت ما را
نمی آید به کار پاک طینت بینش ظاهر که افتد از بهای خویش چون گوهر شود بینا
یکی بنده پاک طینت خرید که چون وی جهان بین گردون ندید
ز نبض مستقیم او بود شیرازه عالم را جهان را مستقیم از صحت آن پاک طینت کن
مستان پاک طینت میخانهٔ الست گیرند باده های مروّق زتاک ما