تریاق

تریاق

معنی کلمه تریاق در لغت نامه دهخدا

تریاق. [ ت َ / ت ِرْ ] ( معرب ، اِ ) معرب تریاک و آن دوایی مرکب است معروف ، که چند ادویه را کوفته و بیخته در شهد آمیزند و آن دافع اقسام زهرهای نباتی و حیوانی باشد. ( غیاث اللغات ). مأخوذ از یونانی ، معجونی مرکب از داروهای چند که وقتی آنرا دوای مخصوص همه اقسام سموم حیوانی و لاغ افعی می دانستند و هر بیست نخود آن دارای یک گندم تریاک است. ( از ناظم الاطباء ). از راه لفظ، اطبا گویا او را تفسیری نکرده اند اما معنی او، از روی تفهیم در روزگار ما آن است که هر دارویی که مضرات زهرها را دفع کنداو را تریاق تعریف کنند. ( از ترجمه صیدنه ). مرکبی است معروف که تریاق فاروق قسم اعلای آن است و هر دو کلمه ( تریاق و تریاک ) یونانی معرب و بمعنی مطلق فادزهر شهرت دارد... ( آنندراج ). معجونی مرکب از داروهای مسکن و مخدر که به عنوان ضددردها و سموم بکار میرفته و در ترکیبش عصاره های گیاهان خانواده شقایق و خشخاش بکار میرفته است ، تریاق فاروق ، تریاق کبیر. ( از فرهنگ فارسی معین ). پادزهر. فادزهر. پازهر :
می دشمن مست و دوست هشیار است
اندک تریاق و بیش زهر مار است.( منسوب به بوعلی سینا ).کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نی طبرزد.فخرالدین گرگانی ( از کشف الاسرار ).ترا که مار گزیده ست حیله تریاق است
ز ما بخواه ، گمان چون بری که ما ماریم.ناصرخسرو.اگر داد و بیداد داور شوند
بود داد تریاق و بیداد سم.ناصرخسرو.گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است.خیام.شاها طبیب عدلی ، بیمار ظلم ، گیتی
تسکین علتش را تریاق عدل درخور.خاقانی.آن جام جم پرورد کو، آن شاهد رخ زرد کو
آن عیسی هر درد کو، تریاق بیمار آمده.خاقانی.شهنشهی که به صحرا نسیم انصافش
ز زهر دردم افعی عیان کند تریاق.خاقانی.کشت زهر عشق تو عطار را
وقت اگر آمد دم از تریاق زن.عطار.همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید.مولوی.تشریف ده عشاق را پر نور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را.مولوی.تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد. ( گلستان ). گفت چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی و سخنهای پریشان بگفتی که وهم تصور کند که تریاقندیا کلید خزانه ارزاق. ( گلستان ).

معنی کلمه تریاق در فرهنگ معین

(تَ ) [ معر. ] (اِ. ) پادزهر، پازهر.

معنی کلمه تریاق در فرهنگ عمید

ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار می رفته، پادزهر، پازهر، داروی ضد زهر، تریاک: هرغمی را فرجی هست ولیکن ترسم / پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید (سعدی۲: ۴۴۶ ).
* تریاق فاروق: (پزشکی ) [قدیمی] نوع اعلای تریاق.

معنی کلمه تریاق در فرهنگ فارسی

داروی ضدزهر، ترکیبی ازداروهای مسکن ومخدرکه در، طب قدیم بعنوان ضددردوسم بکارمیرود، تریاک، پادزهر، پازهر
۱- ( اسم ) پاد زهر پازهر تریاک . ۲- افیون تریاک . ۳- معجونی مرکب از داروهای مسکن و مخدر که بعنوان ضد درد ها و سموم بکار میرفته و در ترکیبش عصاره های گیاهان خانواد. شقایق و خشخاش بکار میرفته استتریاق فاروقتریاق کبیر. جمع : تریاقات .
دهی است به هرات ٠

معنی کلمه تریاق در دانشنامه عمومی

تریاق ( به انگلیسی: Theriac ) معجونی پزشکی است که اصالتاً توسط یونانیان قرن یکم میلادی فرموله شده و در جهان باستان در تمدن های ایران، چین و هند از طریق ارتباطات تجاری جاده ابریشمی معرفی و شناسانده شد. این ماده، پادزهر یا اکسیری ( دوای همه دردها ) بود که به عنوان مترادفی برای پاناسئا ( الهه درمانگری افسانه های یونان باستان ) می توانست در نظر گرفته شود، به گونه ای که در قرن ۱۶هم، آدام لونیسر نوشت است: سیر، تریاق روستایی یا دوای همه دردها بود.

معنی کلمه تریاق در ویکی واژه

تِریاق
پادزهر، پازهر، ضد سم، تریاک(ماده تسکین دهنده).
مَی، مَی و شراب، داروی اکبر. تریاق ممکن است به دو بخش تَر - یاق تجزیه گردد و یاق در زبان معیار باستان به معنی روغن خوارکی است، بدبن منوال شاید منظور از تریاق روغن مایع باشد.
تریاق که بر دو قسمت تَر - یاق قابل تجزیه است، پسوند آن یعنی یاق، اشاره به بارش و باریدن نیز هست.
تریاق، گذشته از مفاهیم فوق، به صورت تِر - یاق نیز مصطلاح بوده ولی تِر بجای تَر به آن معنی دیگری خواهد بخشید، احتمالا مسهل و شست‌و شو کننده دستگاه گوارش.گوارش مدنظر بوده‌است.
دهی است به هرات.
معرب تریاک و آن دوایی مرکب است معروف، که چند ادویه را کوفته و بیخته در شهد آميزند و آن دافع اقسام زهرهای گیاهی و حیوانی باشد. گرفته از یونانی، معجونی مرکب از داروهای چند که وقتی آن را دوای مخصوص همه اقسام سموم حیوانی و لاغ افعی می‌دانستند و هر بیست نخود آن دارای یک گندم تریاک است. از راه لفظ، اطبا گويا او را تفسیری نکرده‌اند اما معنی او، از روي تفهیم در روزگار ما آن است که هر دارویی که مضرات زهرها را دفع کند، او را ترياق تعريف کنند. مرکبی است معروف که ترياق فاروق نوع اعلای آن است و هر دو کلمه (ترياق و تریاک)‌.
یونانی معرب و بمعنی مطلق فادزهر شهرت دارد. معجونی مرکب از داروهای مسکن و مخدر که به عنوان ضددردها و سموم به کار می‌رفته و در ترکيبش عصاره‌های گیاهان خانواده شقایق و خشخاش به کار می‌رفته است، تریاق فاروق، تریاق کبیر. پادزهر. فادزهر. پازهر.

جملاتی از کاربرد کلمه تریاق

اندازدت به حسم و جان بانک الفراق تا بهر تو رسد تریاق از عراق
گهی زهر و گهی تریاق بخشند گهی تلخ و گهی شیرین پسندند
آصف یهودی در سدهٴ نهم یا دهم میلادی برآمد (؟) . مؤلف گمنام رساله‌ای در طب است که احتمالاً قدیم‌ترین اثر در نوع‌ خودش به زبان عبری می باشد. از ماه‌های ایرانی‌، وظایف‌الاعضا، رویان‌شناسی‌، مراحل چهارگانهٴ زندگی انسان‌، آسیب‌شناسی‌، حفظالصحه‌، گیاهان طبی‌، تقویم طبی‌، تریاقات‌، پیشاب‌شناسی، کلمات قصار دربارهٴ پزشکی و سوگندنامهٴ بقراط بحث می‌کند. ممکن است از یک مأخذ سریانی‌ (یا عربی‌؟) ترجمه شده باشد.
تریاق و ارقمست مرا بر سر زبان این قسم دشمنان بود آن حظ دوستان
آن خام خم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟ آن عیسی هر درد کو تریاق بیمار آمده
پادزهر: تریاق است و گویند هر چیز طبیعی که رفع سمّ کند.
نیش کز شست توخوردم خوشترم ازنوش گشت زهر کز دست تو آمد بهتر از تریاق بود
آنکه مهرش شده بر زهر حوادث تریاق آنکه نامش شده بر زخم سوانح مرهم
خیال لعل تو تلخی ز عیش جامی برد بلی معالجه زهر ناب تریاق است
در زنجان به مطالعه نشریات و کتاب‌هایی پرداخت که مخفیانه از خارج به ایران فرستاده می‌شد و به دست او می‌رسید. با علوم جدید آشنایی پیدا کرد، رساله‌ای دربارهٔ حرارت و نور نوشت، رساله النقش فی الحجر در علم شیمی را از عربی به فارسی برگرداند و کتاب فیزیک علی خان را تعلیم می‌داد. افکار اصلاح‌طلبانه خود دربارهٔ وضعیت سیاسی ایران را نیز در کتاب تریاق السموم گردآورد.
رویت بهی تریاقفا بالا سهی تریاقبا منعت غنی‌تر یا عطا ذاتت هنی تر یا شیم
تریاق: تریاک، و دارویی که حفظ قوه و صحت مزاج و روح به اندازه‌ای کند که ضرر سمّ رفع گردد و گویند مخصوص صناعی است و این که افیون را تریاک می‌نامند به جهت حفظ قوه است که در این حاصیت با تریاک مشترک است.
حرف خوانان کتاب لطف او را در نظر نسخه تریاق فاروق است نقش پشت مار
خارت از نسرین و گل خوشتر بود زهر تو تریاق جان پرور بود