تریاقی

تریاقی

معنی کلمه تریاقی در لغت نامه دهخدا

تریاقی. [ ت ِرْ ] ( ص نسبی ) منسوب است به تریاق که قریه ای است از قرای هرات. ( سمعانی ). و رجوع به تریاق و ماده بعد شود.
تریاقی. [ ت ِرْ ] ( اِخ ) عبدالعزیزبن محمدبن ثمامةالتریاقی مکنی به ابونصر از ابی محمد عبدالجباربن محمدبن عبداﷲ الجراحی المروزی و ابی القاسم ابراهیم بن علی و دیگر هریان روایت دارد. و از وی ابوالفتح عبدالملک بن عبداﷲ کروخی ( و این آخرین کسی است که از وی در بغداد حدیث کرد ) و ابوجعفر حنبل بن علی بن الحسین صوفی سنجری و غیره روایت کرده اند. تریاقی در ماه رمضان 483 هَ. ق. در هرات درگذشت و در باب خشک دفن شد. ( از معجم البلدان ). و رجوع به ماده قبل شود.

معنی کلمه تریاقی در فرهنگ فارسی

عبدالعزیز بم محمد بم ثمامه التریاقی مکنی به ابونصر از ابی محمد عبدالجبار بن محمد بن عبدالله الجراحی المروزی و ابی القاسم ابراهیم بن علی و دیگران روایت دارد و از وی ابوالفتح عبدالملک بن عبدالله کروخی و ابو جعفر حنبل بن علی بن الحسین صوفی سنجری و غیره روایت کرده اند تریاقی در ماه رمضان ۴۸۳ ه.ق. در هرات درگذشت و در باب خشک دفن شد .

معنی کلمه تریاقی در دانشنامه عمومی

تریاقی، گل قبرآرا ( نام علمی: Vincetoxicum ) نام یک سرده از زیرخانواده استبرق است.

جملاتی از کاربرد کلمه تریاقی

دهد از ذات خالد و باقی ضر زهری و نفع تریاقی
باده غم زدا فکن در جام انه رقیتی و تریاقی
کهی حشیش فروریخته به وقتِ سحر که فاضل از همه معجون هایِ تریاقی ست
سرت گردم، لب خشک به زهر آغشته‌ای دارم فانّ القلب ملسوعٌ و ماء الدّنِ تریاقی
پی تحصیل تریاقی کن اقدام مهل کز کف رود اوقات و ایام
همچو نی زهری و تریاقی که دید همچو نی دمساز و مشتاقی که دید
صفای طینت پاک تو، لیک تریاقی است؛ که شاید ان شاء الله رهاندم از سموم
حنظل بادیه ات را همه شهد رطب است زهر عشق تو بمسموم کند تریاقی
من و زهر تو که هم زهری و هم تریاقی من و درد تو که هم دردی و هم درمانی
کسی کو زهر شیرین میخورد از جام زرینی می تلخ از سفال من کجا گیرد به تریاقی