ترهات

معنی کلمه ترهات در لغت نامه دهخدا

ترهات. [ ت ُرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ تُرَّهَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سخن های باطل لهوآمیز. ج ِ ترهت که بمعنی باطل است. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). سخنان بیهوده و خرافات. ( شرفنامه منیری ). ج ِ ترهة. اباطیل و دواهی. ( المنجد ). فارسی معرب است آنگاه به باطل استعاره شد پس گویند الترهات البسابس و الترهات الصحاصح و از اسمای باطل است :
تطاول لیلی و اعترتنی وساوسی
لات اتی بالترهات البسابس.( از اقرب الموارد ).و ربما جاء مضافاً یقال : اخذ فی ترهات البسابس. ( اقرب الموارد ). بمعنی بیهوده و هرزه و خرافات و مهملات باشد. گویند عربی است. ( برهان ). ترهه بر وزن قبره بمعنی ناچیز و باطل است... و جمع آن ترهات بالف و تا وتراریه بر وزن قنادیل می آید و سنایی آنرا تراهات آورده و شمس قیس بر او اعتراض کرده است :
خاص در بند لذت و شهوات
عام در بند هزل و تراهات ( حاشیه برهان چ معین ).زین چنین ترهات دست بدار
کار کن بگذر از ره گفتار.سنایی.زاهد گفت اگر مراآرزوی مرید بسیار... نبودی... به ترهات دزد فریفته نگشتمی. ( کلیله و دمنه ).
مشنو ترهات او که بیمار
پر گوید و هرزه روز بحران.خاقانی.چندین هذیانات و ترهات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. ( سندبادنامه ص 71 ).
ترا خدای گزید از جهان و شاهی داد
حدیث خصم فسانه ست و ترهات محال.ظهیری ( از شرفنامه منیری ).این همه ترهات میدانم
من برای تو تو برای منی.عطار.عقل شیدا شد چه خوانی ترهات
راه پیدا شد چه پایی بی ثبات.مولوی.نخوت و دعوی و کبر و ترهات
دور کن از دل که تا یابی نجات.مولوی.بر سرت چندان زعیم ای بد صفات
تا بگویی ترک شید و ترهات.مولوی.اما آنچه گفته است که «پیش از قیامت یزید و... را زنده کنند و بکشند» اصلی ندارد و از جمله خرافات و ترهات باشد. ( کتاب النقض ص 306 ). || راه خرد که از راه بزرگ منشعب شود واحد آن ترهة است. ( از اقرب الموارد ). راه های کوچک. ( از المنجد ). و رجوع به ترهة شود.

معنی کلمه ترهات در فرهنگ معین

(تُ رَّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ترهه ، بیهوده ها، سخنان بیهوده .

معنی کلمه ترهات در فرهنگ عمید

= ترهه

معنی کلمه ترهات در فرهنگ فارسی

سخنهای بیهوده، سخنان گزاف وبی اساس، جمع ترهه
( اسم ) جمع : ترهه بیهوده ها یاوه ها.

معنی کلمه ترهات در ویکی واژه

جِ ترهه ؛ بیهوده‌ها، سخنان بیهوده.

جملاتی از کاربرد کلمه ترهات

ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد
مرا گویند راه عشق مسپر من و سودای عشق این ترهاتست
نگفتمت به خرابات طرفه مستانند که عقل را هدف تیر ترهات کنند
رها کن ترهات و شطح و طامات خیال خلوت و نور کرامات
قومی که ره به عالم تحقیق می‌برند مشکل به ترهات جهان سر بر آورند
ترهات چون تو ابلیسی مرا کی بگرداند ز خاک این سرا
چون یقین گشتش که خواهد کرد مات فوت اسپ و پیل هستش ترهات
کمترین چیزیت در محو صفات بخشش جانست و ترک ترهات
هیچ می‌دریابی که چه میخواند و چه میگوید؟ و این نضر مردی بود معاند سخت خصومت و چرب سخن و کافر دل، پیوسته بزمین عجم سفر کردی، و اخبار عجم و قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان جمع کردی، و آن بر عرب میخواندی، یعنی معارضه قرآن میکنم. چون ایشان از نضر پرسیدند که چیست آنچه محمد میخواند؟ وی جواب داد: من ندانم. همی بینم که زبان می‌جنباند، و ترهاتی میگوید از جنس آن اساطیر الاولین و اخبار عجم که پیوسته من با شما میگویم. بو سفیان گفت: آنچه میخواند بعضی حق است و بعضی باطل. بو جهل گفت: کلا و لمّا، همه باطل است و ترهات. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ یعنی عند قراءتک القرآن.
توهم این وصف داری گر بدانی مپنداری که آن از ترهاتست