خرسنگ
معنی کلمه خرسنگ در لغت نامه دهخدا

خرسنگ

معنی کلمه خرسنگ در لغت نامه دهخدا

خرسنگ. [ خ َ س َ ] ( اِ مرکب ) سنگ بزرگ سخت گران. ( شرفنامه ٔمنیری ). سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). سنگ بزرگ و کلان. ( غیاث اللغات ). جُلمود. جَلْمَد. ( از منتهی الارب ). صخره :
ندانستی تو ای خر عمر کیج لاک پالانی
که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی.ابوالعباس.کام ثعبان را چه خرسنگ و چه مور
سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه.خاقانی.ز یار سنگدل خرسنگ می خورد
ولیکن عربده با سنگ می کرد.نظامی.بخرسنگ عصیان خرابش کند
بسیلاب خون غرق آبش کند.نظامی.و به وجهی تزویری بنددمگر بدان دست آویز خرسنگی در پای ایشان اندازد. ( جهانگشای جوینی ). و از غلتانیدن خرسنگها که از بالا می انداختند زلزله در اجزا و اعضای کوه افتاد. ( جهانگشای جوینی ). || سنگ بزرگ ناهموار ناتراشیده راگویند که در میان راه افتاده و مانع عبور و آمدوشد مردم گردیده باشد . ( برهان قاطع ). مانع :
فکندند در شهر خرسنگ و خاک
از آن پس به آتش سپردند پاک.اسدی.می دان بیقین که در دوعالم
در راه تو نیست جز تو خرسنگ.عطار.از آنجا چون هیچ خرسنگ دیگر بر راه نماند عزیمت مراجعت تصمیم فرمود. ( جهانگشای جوینی ).
و به آن مقدار عرض که ممر لشکر او در حساب آید از خرسنگ و خاشاک پاک می گردانیدند. ( رشیدی ).
تا دلت را ز غیر او رنگیست
پیش پایت ز شرک خرسنگی است.اوحدی ( جام جم ).هر رهی کآن گرفتم اندر پیش
گشت خرسنگ و سد راهم شد.ابن یمین.و بعضی که از او مخوف و منهزم بودند خواستند که خرسنگی در راه ملتمس او اندازند. ( نقل از العراضه ).
مرا ز دست خران است سنگ در قندیل
مرا زسنگدلان است راه بر خرسنگ.سپاهانی ( از شرفنامه منیری ).- امثال :
خرسنگ درراه انداخت ؛ مانع پیش آورد.
|| کنایه از کسی است که میان دو مصاحب و طالب و مطلوب مانع شود و بنشیند. ( برهان قاطع ) :
اول بمیان ما بهنگام کنار
گر تار قصب بدی بودی دشوار
وَاکنون بمیان ما دو ای یکدله یار
فرسنگ دویست گشت و خرسنگ هزار. مسعودسعد.
خرسنگ. [ خ َ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از مراتع یا یورت های دره لار است از ده های لاریجان. ( از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 115 ). نام گردنه ای است بین رودبار و لار در ایالت طهران. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ معین

(خَ سَ ) (اِمر. ) سنگ بزرگ ، ناهموار.

معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ عمید

۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، به ویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.
۲. [قدیمی، مجاز] مانع.

معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگ بزرگ نتراشیده و ناهموار .
نام یکی از مراتع یایورت های دره لار است . از ده های لاریجان . نام گردنه ایست بین رودبار و لار در ایالت طهران .

معنی کلمه خرسنگ در فرهنگستان زبان و ادب

{megalith} [باستان شناسی] سنگ بزرگ و نتراشیده ای که با برافراشتن مجموعه ای از آنها ساختارهایی ابتدایی با مقاصد آیینی به وجود می آوردند

معنی کلمه خرسنگ در دانشنامه عمومی

خَرسَنگ به تخته سنگ های بزرگی گفته می شود که در روزگاران باستان یا پیش از تاریخ بر روی هم چیده شده باشد تا سازه ای یا یادمانی را پدید بیاورد. یک سازهٔ خرسنگی می تواند از یک تخته سنگ تنها هم تشکیل شده باشد. در سازه های خرسنگی ملات یا دوغاب به کار نرفته بلکه تخته سنگ ها از راه چینش قفلی بر روی هم سوار شده اند.
برخی از خرسنگ ها به عنوان قطعه یا نشانه ای از آرامگاه های باستانی به جا مانده اند.
خرسنگ ها به سه دسته تقسیم می شوند:
• سنگ افراشت ( به فرانسوی: menhir ) ، به صورت ایستاده می باشند و ارتفاعی بین نیم متر تا ۶ متر دارند و نمونه هایی ۲۳ متری نیز یافت شده است.
• میزسنگ ( به فرانسوی: dolmen ) ، خرسنگ های میزی شکل هستند و معمولاً به عنوان گورهای دالانی مورد استفاده بوده اند.
• حصار خرسنگی ( به فرانسوی: cromlech ) ، نیز خرسنگ هایی در محیط دایره ای هستند که به نوعی تلفیقی از دو خرسنگ قبلیست مانند بنای استون هنج در ۱۲۰ کیلومتری شهر لندن در انگلستان.
استون هنچ انگستان
معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ معین
معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ عمید
معنی کلمه خرسنگ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه خرسنگ در فرهنگستان زبان و ادب

معنی کلمه خرسنگ در دانشنامه آزاد فارسی

خَرْسَنْگ
کوهی در شهرستان تهران، البرز مرکزی، با بلندی ۳,۹۳۱ متر. در ۴۰کیلومتری شمال شرقی تهران قرار دارد. رود لار از این کوه سرچشمه می گیرد.

معنی کلمه خرسنگ در ویکی واژه

سنگ بزرگ، ناهموار.

جملاتی از کاربرد کلمه خرسنگ

عجب خرسنگی اندر راهم افتاد و زان سعی من آمد باد بر باد
ز یار سنگ‌دل خرسنگ می‌خورد ولیکن عربده با سنگ می‌کرد
جماعت کفار لب و دندان خواجه علیه السلام بسنگ ابتلا میشکستند خواست تا بدعا دندانی بدیشان نماید هنوز لب نجنبانیده بود که خرسنگ خطاب «لیس لک من الامرشی» در پایش انداختند. عجب کاری است! بانوح ازین معامله هیچ نرفته بود میگفت «رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا». در حال طوفان بهمه جهان‌ بر آورد و جمله را هلاک کرد. آری نوح مظهر صفت قهر بود راه خویش میرفت «قل کل یعمل علی شا کلته‌» محمد علیه السلام مظهر صفت لطف و محبت بود راه او رعایت حق نصیبه دیگران است بعد از آنک سنگ میزدند خواجه میگفت «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون».
به دل می گفت حق بر من گواه است که این کوه خودی خرسنگ راه است
ما کجا و مجلس واعظ کجا صحبت خرسنگ و مینا خوب نیست
کاروان از پس و ره دور و حرامی در پیش بار ما شیشه و شب تار و همه ره خرسنگ
مردمانی که در اواخر عصر نوسنگی در دشت سالزبری می‌زیسته‌اند را می‌توان کشاورز و یکجانشین دانست. قامت آن‌ها از اهالی امروزی بریتانیا کوتاه‌تر بوده‌است و نیز عمری کوتاه‌تر داشته‌اند. گاو، خوک و سگ اهلی می‌کردند، غلات می‌کاشتند، و سفال و پیکان چخماقی می‌ساختند. به‌طور کلی می‌توان مردمان و یادمان‌های جنوب انگلستان را با افق اروپای شمال‌غربی دوران نوسنگی (معروف به «قلمرو اطلس»)[پ] مرتبط دانست؛ بااین‌حال جریان‌های متقاطع تأثیرات فرهنگی بین مردمان دشت سالزبری و دیگر مردمان این افق (مانند فرهنگ‌های برپاکنندهٔ خرسنگ‌های کارناک در برتانی فرانسه و سکارا برای در اورکنی اسکاتلند) به‌غایت محل مناقشه است.
آستوریاس ابتدا توسط انسان راست‌قامت (هومو ارکتوس) و سپس توسط نئاندرتال‌ها ساکن شد. از دوران پارینه‌سنگی زیرین و در دوران پارینه‌سنگی زبرین، آستوریاس با نقاشی‌های غار در قسمت شرقی منطقه مشخص می‌شد. در دوره میان سنگی، فرهنگ بومی، فرهنگ آستوریاس توسعه یافت و بعدها، با معرفی عصر برنز، خرسنگ‌ها و گورپشته‌ها ساخته شدند. در عصر آهن، قلمرو تحت تأثیر فرهنگی سلت‌ها قرار گرفت. مردمان محلی سلت‌ها، معروف به آستورها، از قبایلی مانند لوگون‌ها، پسیکوها و دیگران تشکیل شده بودند که کل منطقه را با کاستروها (شهرهای تپه‌ای مستحکم) پر می‌کردند. امروزه نفوذ فرهنگ سلتی آستور در نام‌های مکان‌ها، مانند نام رودخانه‌ها و کوه‌ها همچنان ادامه دارد.
در سده نوزدهم گردشگری در استون‌هنج رو به فزونی نهاد. بسیاری از بازدیدکنندگان تکه‌سنگی را به عنوان یادبود با خود می‌بردند یا روی خرسنگ‌ها یادگاری می‌نوشتند.
ز آفتاب کمال تو مهر یک ذره ز منجنیق نکال تو چرخ یک خرسنگ
این خرسنگ‌های عظیم، که چندین برابر بزرگتر از سنگ‌های کبود بودند از مارلبوروی ویلتشر استخراج می‌شدند و به سارسِن[خ] موسومند. سنگ‌ها در همان معدن برش می‌خوردند و سپس منتقل می‌شدند.
اینست مرا راه و نیم بند بخرسنگ
تو برنشسته برهوار و لنگ باد حسود زده سپهر ز خرچنگ بر سرش خرسنگ
در طرب اندیشه‌ها خرسنگ باشد جان‌گداز از میانِ راه برگیرید این خرسنگِ ما