حالیا

معنی کلمه حالیا در لغت نامه دهخدا

حالیا. ( از ع ، ق ) اکنون. حالی. در این وقت. فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. ( جهانگشای جوینی ).
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من.حافظ.یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین منست
تا در آغوش که می خسبد و همخانه کیست ؟حافظ.عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.حافظ.صوفی صومعه عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم.حافظ.آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی.حافظ.تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم.حافظ.حالیامصلحت وقت در آن می بینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم.حافظ.حالیا مزار و مرقد مطهر ایشان آنجا است. ( انیس الطالبین بخاری نسخه مؤلف ص 23 ). و اشارت به موضعی کردند که مرقد مطهر ایشان حالیا آنجا است. ( انیس الطالبین بخاری ص 226 ).
از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است.کمال خجندی.خرج کن اینکه حالیا دارم
آنچه یابم دگر برت آرم.مکتبی.

معنی کلمه حالیا در فرهنگ معین

(ق . ) اکنون ، حالا.

معنی کلمه حالیا در فرهنگ عمید

الحال، اکنون، این زمان، حالا، در این وقت: عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲ )، تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰ ).

معنی کلمه حالیا در فرهنگ فارسی

اکنون حالا فعلا عجالتا : (( حالیا مصلحت وقت در آن می بینم که کشم رخت بمیخانه و خوش بنشینم . ) ) ( حافظ )

جملاتی از کاربرد کلمه حالیا

تا بدامان که چون گرد نشینم روزی حالیا رفت در این بادیه جان بر بادم
حالیا زان لب میگون شده جامی مست است وای روزی که ازان باده خمارش گیرد
کمال عاشق و رندست حالیا ز ازل زهی سعادت اگر تا ابد چنین باشم
عاطفه چهارمحالیان، نویسنده و همسر کورش اسدی روز ۲۸ تیرماه در گفتگویی با بی‌بی‌سی فارسی تأیید کرد که اسدی هنگامی که در خانه‌اش در تهران تنها بوده با گاز خودش را کشته‌است.
حد طبرستان از طرف شرقی دیناره‌جاری و از طرف غربی ملاط که آن قریه شهر هوسم که اکنون به فرضه روده‌سر اشتهارد دارد. حد مازندران از طرف شرقی بیشه انجدان می‌باشد و از طرف غربی ملاط می‌باشد. حد گرگان حالیا که به استرآباد مشهور است و اصلاً دهستان می‌گفتند شرقی دیناره جاری است که حد شرقی تمام طبرستان است و غربی انجدان که حد شرقی مازندران است.
حالیا دور قمر دوران ماست جام می در دور و این دور آن ماست
مولدش از قاین است و حالیا کوه گیلان شد مقام آن کیا
داغ‌دل از ساغر می‌پای گل باید ز دود حالیا کز لاله می‌بینم شکل ساغری
همنشین قدسیان بودیم در جنات عدن حالیا در ظلمت این خاکدان افتاده‌ایم
نوبهاران داشت بلبل در چمن گلبانگ عشق حالیا دارد فغانی این نوا بهر گلی
حالیا امروز جان می پرورم بر امید وعده ی فردای تو
قصهٔ ماضی و مستقبل مگو حالیا با ما به حال ما نشین