معنی کلمه حالتی در لغت نامه دهخدا
به دامن بس که گل زین چشم خون افشان من باشد
گلستان بهار عاشقی دامان من باشد.( قاموس الاعلام ترکی ).
حالتی. [ ل َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن صنوبر قاضی. یکی از شعرای عثمانی در مائه یازدهم هجری ، از اهالی ایلیجه کوستندیل از روم ایلی. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حالتی. [ ل َ ] ( اِخ ) عزمی زاده مصطفی افندی. یکی از شعرای عثمانی در مائه دهم و یازدهم هجری. وی پسر پیرمحمد عزمی افندی از وزرای اعظم میباشد. مولد او استانبول سنه 977 هَ. ق. است. او در نزد مشاهیر علماء مانند خواجه سعدالدین افندی و غیره به تکمیل علوم پرداخت و اصولاً بتمام مدارس به قصد استفاده سری زده و از هر خرمنی خوشه ای چیده و مورد التفات و توجهات یاورسلطان سلیم خان گردیده و در شام و مصر و بروسه و ادرنه و استانبول سمت قضاء داشت و از 1032 هَ. ق. در آناطولی و از 1037 در روم ایلی قاضی عسکر بوده و در سنه 1040 درگذشت. جسد وی در صحن مکتبی که روبروی خانه خود بنا کرده بود مدفون است. وی از فضلا و علمای نامدار بود و او راست : ابن ملک در علم اصول ، حاشیه درر در فقه ، شرح مغنی اللبیب ، تعلیقات بر شرح هدایه و شرح مصباح ، مقالات متعلق به تفسیر، منشآت و دیوان مرتب. ( قاموس الاعلام ترکی ). حاجی خلیفه گوید: وی مثنوی مهر و مشتری پدر خود را نیزتکمیل کرد و به سال 1039 وفات یافت. ( کشف الظنون ).
حالتی. [ ل َ ] ( اِخ ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفه ترکمانیه در بلده تهران نشو و نما یافته ، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن ، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعه شاهزاده حسین پرداخته ، طبع سلیمی در شعر داشته ، صاحب دیوانست. ( آتشکده آذر ص 11 ). صادقی کتابدار او را از شعرای عهد شاه عباس صفوی دانسته است و دیوانی دارد. ابیات ذیل از اوست :
چشم و دلم پر است مکن منعم ای رفیق
بگذار کاین دو کاسه خون سرنگون شود.
ذوق الطاف تو ای کاش نمی یافت دلم
یاد هر لطف تو اکنون سبب صد الم است.
چه خوش باشد دو روزی یار اگرراه سفر گیرد
که تا بازآمدن هر بوالهوس راه دگر گیرد.
رخصت گل چیدنم داده ست دیگر باغبان
کو تماشائی که دامن پر گل حسرت کند؟رباعی :تب دور ز جسم ناتوانت بادا