خون افشان

معنی کلمه خون افشان در لغت نامه دهخدا

خون افشان. [ اَ ] ( نف مرکب ) خون فشان. خون افشاننده :
بمغز قصد سر تیغهای آینه رنگ
بدیده قصد سرنیزه های خون افشان.عنصری.دیده خون افشان و لب آتش فشانست از غمت
الحق ار انصاف خواهی جای آنست از غمت.خاقانی.مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو.حافظ.سپهر برشده پرویزنی است خون افشان
که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است.حافظ.

معنی کلمه خون افشان در فرهنگ معین

(اَ ) (ص فا. ) خونریز، بی رحم .

معنی کلمه خون افشان در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که از آن خون چکد . ۲ - خونریز سفاک .

معنی کلمه خون افشان در ویکی واژه

خونریز، بی رحم.

جملاتی از کاربرد کلمه خون افشان

در سر چشم جفا دیده ی خون افشان کرد دل من هرچه بخوناب جگر گرد آورد
جز لب خشک و چشم خون افشان ما نداریم هیچ زاد سفر
دیده گر بر غیرش اندازد نظر در غم هجرانش خون افشان کنم
چون دل ما خون شد از هجران او چشم ما شاید که خون افشان بود
به مغز ، قصد سر تیغ های آینه رنگ به دیده قصد سر نیزه های خون افشان
خون ناکرده نگویی ز چه روی؟ گرد روی این همه خون افشانم
رفیق از ناله گیرم لب ببندم به این مژگان خون افشان چه سازم
دلا، با غمزه خوبان چه بازی؟ بگو با تیغ خون افشان چه بازی؟
هر در افشانی که خسرو کرد از نوک قلم چشم خون افشان او از نوک مژگان بر گرفت
نشان عشق می‌جویی، عراقی ببین تا چشم خون افشان که دارد؟