بنفسه

معنی کلمه بنفسه در فرهنگ فارسی

بنفس خود بذات خویش بذاته خودش . بنی آدم : ( اسم ) فرزندان آدم ( ع ) آدمیان مردمان : (( شغل عمارت از معظمات امور عالم و مهمات جمهور بنی آدم است .. ) )

جملاتی از کاربرد کلمه بنفسه

مصطفی حبیب را گفتند: فاعلم، نگفت که: علمت. جواب آنست که خلیل رونده بود در راه إِنِّی ذاهِبٌ إِلی‌ رَبِّی، در وادی تفرقت مانده لا جرم جوابش خود بایست داد و حبیب ربوده حق بود در نقطه جمع، نواخته اسری بعبده، حق او را بخود باز نگذاشت از بهر وی جواب داد که آمَنَ الرَّسُولُ و الایمان هو العلم، و اخبار الحق سبحانه عنه انه آمن و علم، اتم من اخباره بنفسه انّی علمت.
ماءً ثَجَّاجاً: صبّابا مدرارا متتابعا یتلوا بعضه بعضا «لِنُخْرِجَ بِهِ» ای بالمطر «حَبًّا» ممّا یأکله النّاس «وَ نَباتاً» ممّا ترعاه الدّوابّ. و قیل: الحبّ ما یحرث و یزرع، و النّبات ما ینبت من الارض بنفسه. و قیل: الحبّ اللّؤلؤ، و اصله من المطر و النّبات ما ینبت علی الارض بنفسه و روی عن عکرمة: ما انزل اللَّه من السّماء قطرة الّا انبت بها فی الارض عشبة و فی البحر لؤلؤة.
العلم ما قام بدلیل و دفع الجهل، والعلم باللّه عز و جل خمسة اوجه: علم الفطرة الغیب بربکم، وعلم الخبر، و علم الایمان و علم الخصوص و هو علم الخضر یعنی علم الحقیقة، والخامس علم اللّه بنفسه عز و جل علی حقیقة و لا یحیطون به علما.
کبیر آنست که گفتیم، و صغیر هر آدمی بنفس خویش عالمیست و هر چه در عالم کبیر است نمودگار آن در عالم صغیر است، از زمین و کوه و نبات و جوی روان و باد و آب و آتش و سرما و گرما و پیشه‌وران و فریشتگان و چهارپایان و غیر آن. ازین جاست که ربّ العالمین در نفس آدمیان همان نظر فرمود که در عالم کبیر فرمود و گفت: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ؟. و در آیت دیگر هر دو در هم بست، گفت: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ. مصطفی (ص) گفت: اعلمکم بنفسه، اعلمکم بربه
قال قتادة: أمر أن یعدل، فعدل حتی مات و قیل معناه، امرت ان اسوی بینی و بینکم فاعمل بما آمرکم به و انتهی عما انهیکم عنه، روی انّ داود علیه السلام قال: ثلاث من کنّ فیه فهو الفائز: القصد فی الغنی، و الفقر و العدل فی الرضا و الغضب، و الخشیة فی السرّ و العلانیة، و ثلث من کنّ فیه اهلکته: شحّ مطاع، و هوی متبع، و اعجاب المرء بنفسه.
وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ ای عبرنا بهم و صیرناهم الی الشط الآخر فَأَتْبَعَهُمْ لحقهم و ادرکهم فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ یقال اتبعه و تبعه اذا ادرکه و لحقه و لحقه و اتبعه بالتشدید اذا سار خلفه و اقتدی به بَغْیاً وَ عَدْواً ای باغیا عادیا یعنی مستکبرا ظالما و قیل: بغیا فی القول، عدوا فی الفعل، و ذلک ان اللَّه امر موسی ان یخرج بنی اسرائیل لیلا و هم ستمائة الف و عشرون الفا لا یعد فیهم ابن ستین و لا ابن عشرین سنة متوجهین الی البحر و مات ابکار القبط تلک اللیلة و شغلوا عن بنی اسرائیل حتی اصبحوا و هو قوله: فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ بعد ما دفنوا اولادهم فلما بلغ فرعون خروجهم رکب فی طلبهم و معه الف الف و ستمائة الف قالوا و فی عسکر فرعون مائة الف حصان ادهم سوی سایر الشیات و فرعون کان فی الادهم و کل رجل منهم علی حصان علی رأسه بیضة و بیده حربة فلما وصل فرعون بجنوده الی البحر و راوا البحر بتلک الهیئة قال فرعون ها بنی البحر و خافوا دخول البحر و کان فرعون علی حصان و لم تکن فی خیل فرعون فرس انثی فجاء جبرئیل علی فرس و دیق و خاض البحر و میکائیل یسوقهم لا یشد رجل منهم فلما شم ادهم فرعون ریح فرس جبرئیل و فرعون و فرعون لا یراه انسل خلف فرس جبرئیل فی الماء و لم یملک فرعون من امره شیئا و اقتحمت الخیول خلفه فی الماء فلما دخل آخرهم البحر و هم اولهم ان یخرج انطبق الماء علیهم فذلک قوله: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ ای غمره الماء و قرب هلاکه قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ ای بانه لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ و شرح این قصه مستوفی در سورة البقرة رفت قرائت حمزه و کسایی آمنت انه بکسر الف است باضمار قول ای آمنت و قلت أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا و روا باشد که کسر انه بر معنی استیناف بود فیکون قوله آمنت کلاما تاما مکتفیا بنفسه کقوله رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ ثم استأنف انه علی جهة التوکید یعنی فقال فرعون أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ‌ المنقادین المطیعین له فدس جبرئیل علیه السلام فی فیه من حماة البحر و قال: آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ ای الان تؤمن و تتوب. و قیل: قال اللَّه الان تؤمن وَ قَدْ عَصَیْتَ کفرت قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ المانعین الناس من الایمان‌
قوله تعالی: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ این آیت نه در شأن غازی است که یگانه حمله برد بروی صد هزار دشمن، چون بو محجن که در حرب دشمن یگانه بر وی شست هزار سوار شد، و ایشان را هزیمت کرد این در شأن کیست که مار افسای کند، و شیر گیرد، و مشت زند، و بگروگان طعام فراوان خورد، و بی‌آنکه شنا داند در آب شود، این همه در خون خود شدن است و خبر درست است از مصطفی (ص) که: هر کس که زهر خورد آن زهر فردا در دوزخ در دست اوست، تا میآشامد جاویدی جاویدان، و هر که آهنی در خویشتن زند تا خویشتن را بکشد، آن آهن در دست وی است در دوزخ تا در خود میزند جاویدی جاویدان و هر که خویشتن را از بالایی در اوگند، یا از کوهی، وی را از آن بالا می‌درافکنند در دوزخ جاویدی جاویدان، و قال النّبیّ (ص): «انّ رجلا ممّن کان قبلکم، اخذته قرحة بیده فقطعها فما رقأ دمها حتّی مات فقال ربّکم تعالی: بادرنی ابن آدم بنفسه فقتلها، فقد حرمت علیه الجنة.
قال رسول اللَّه «من ارسل نفقة فی سبیل اللَّه و اقام فی بیته فله بکل درهم سبعمائة درهم، و من غزا بنفسه فی سبیل اللَّه و انفق فی وجهه ذلک فله بکل درهم یوم القیمة سبعمائة الف درهم ثم تلا هذه الآیة وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ»
وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا جحد مه از انکار است، جحد آنست که چیزی بدانی و نپذیری، میگوید: قبیله عاد و وفد عاد حق نپذیرفتند و سر کشیدند و تمرد نمودند وَ عَصَوْا رُسُلَهُ مراد باین رسل هود است یگانه، چنان که جایی دیگر گفت: کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ باین مرسلین مراد هود است و هر پیغامبری را که این لفظ در قرآن بیاید معنی هم اینست، و گفته‌اند: هر پیغامبری که بقوم خویش آمد ایشان را گفت گواهی دهید که اللَّه یکی و من و محمد رسولان او، از بهر آنکه همه پیغامبران را گفته بودند که لَتَنْصُرُنَّهُ آن مرسلون و این رسل هود است و محمد، و آنجا که گفت: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ نوح است و محمد و آنجا که گفت: کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ صالح است و محمد. و گفته‌اند: انما جمع لانّ من کذّب رسولا واحدا فقد کفر بجمیع الرسل وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ متکبر کافر قهار یجبر غیره علی ما یرید و باب فعّال فعل و قد جاء من افعل اجبر، فهو جبار و ادرک فهو درّاک، و الجبّار فی حقّ اللَّه من الجبر و هو الاصلاح، و یجوز ان یکون من اجبر ایضا عَنِیدٍ ای طاغ باغ، تقول، عند عنودا و عندا، اذا تجبر و طغا، و عند عن الحق. مال، و قیل: هو فعیل من لفظ عندی کان فیه معنی الاعجاب و حسن الظّنّ بنفسه و ما عنده، و المعنی: عصوا من فی طاعته سعادتهم و اطاعوا من فی طاعته شقاوتهم.