معنی کلمه جمهور در لغت نامه دهخدا
جمهور. [ ج ُ ] ( اِخ ) ابن مرار عجلی. سردار لشکر مسلمین در جنگ علیه سنباد مجوسی درزمان ابوجعفر منصور بود که سرانجام با ابومنصور بنای مخالفت گذاشت. ابومنصور بسال 138 هَ.ق. محمدبن اشعث را بدفع جمهور نامزد کرد. جمهور از ری به اصفهان و از آنجا به آذربایجان فرار کرد و بدست گروهی از لشکریان خود بقتل رسید. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 210 ).