خایب

معنی کلمه خایب در لغت نامه دهخدا

خایب. [ ی ِ ] ( ع ص ) ناامید. مأیوس. بی بهره. نومید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( تاج العروس ) ( دهار ). آنکه به مطلوب خود دست نیابد :
حاسدان گشته خایب و خاسر
دشمنان مانده خیره و حیران.مسعودسعد سلمان.

معنی کلمه خایب در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . خائب ] (ق . ) ناامید.

معنی کلمه خایب در فرهنگ عمید

مٲیوس، ناامید.

معنی کلمه خایب در فرهنگ فارسی

مایوس، ناامید، بی بهره
( اسم ) نا امید نومید بی بهره : (( از درگاه وی خایب باز گشته ) ) جمع : خایبین . یا خایب و خاسر . نومید و زیانکار .

معنی کلمه خایب در ویکی واژه

خائب
ناامید.

جملاتی از کاربرد کلمه خایب

هر صباحی یک گره را راتبه تا نماند امتی زو خایبه
مگو شب، سیه زال نامهربانی که زاید ازو طفل امّید خایب
خایب و خاسر آن کسی را دان که ز گفتارشان نیافت امان
گرامی سرور مهربان حاجی اسمعیل بیک، از اول ماه تااکنون سه چهار مرتبه محض ملاقات و پرسش حالات شما راهی دور و دراز پیموده ام و به خلاف روزگار گذشته هیچ نوبت حاضر نبودی، محروم و خایب مراجعت کردم. حق مساله همان ملاقات مجرد و صحبت یک ساعته نبود، بنا داشتم تا روز است و تو از کار تعزیه و خدمت تکیه فارغی با هم مشغول مقابله کتاب باشیم و چون نوبت رزیت و عزا رسید من هم خودی در میان انداخته شاید از برکات همراهی شما و دولت قبول جناب سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه ما را هم با همه آلودگی و فقدان قابلیت خار آن خرم بوستان و خاک آن بلند آستان شمارند. چون مقدر نبود میسر نشد.
و او خایب و نادم بماند ع ، کَرَاجٍ آبَ مَکسُورَ النِّصَابِ . این فسانه از بهر آن گفتم تا اوّل و آخرِ این کار نیکو بنگری و فاتحت با خاتمت برابر کنی و بدانی که خوض پیوستن اولیتر یا عنانِ عزم بازکشیدن، تا نه تعجیلی رود که در ورطهٔ ندامت افکند و نه توقّفی که از ادراکِ فرصت باز دارد.
بنشاندیم هر طرف نایب تا نمانند از این عطا خایب
پروردگارا، آمرزگارا، ازل مخلوق، اذل امکان، اقل موجود با فرط آلودگی و شرط بی وجودی ها، در پیشگاه شهود محمود مسعود چون تو واجب الوجودی که مسجود بشر و ملک است، و نمازگاه زمین و فلک، تهیه ساز سجود دارد، ترا به حشمت توحید و حرمت حبیب خود که این مسکین مستکین و عام خام و کور بی نور و نادان حیران را از دولت قبول و عزت وصول محروم و خایب و دور و غایب مخواه. زلات گذشته او را به رحمت بی منت خویش جامه صفح و بخشایش درکش و بر این بازگشت ناقص عیار ثابت و استوار بدار، و انابت وی را به عوارف بی ضنت تکمیل و تقویت کن. بندگی ها و پرستش سست بنیاد آینده او را به فضل خداوندی در پذیر.
مشو یک زمان غافل از آستانش که هرکس غایب شد او هست خایب
غرض، از رفیقان و از آشنایان چو جان بود نومید و دل بود خایب
این فصل مقرر کردن بود و خایب و نومید بازگشتن.