حصول

معنی کلمه حصول در لغت نامه دهخدا

حصول. [ ح ُ ] ( ع مص ) حاصل شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بحاصل آمدن. بحاصل شدن. به دست آمدن. حاصل گردیدن. پیدا شدن. ( دهار ). باقی ماندن. ( آنندراج ) : اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. ( کلیله و دمنه ). با حصول ارادت و شمول سعادت روی بغزنه نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 337 ). حکما گفته اند رزق اگرچه مقسوم است به اسباب حصول آن تعلق شرط است. ( گلستان ).
یکدم نمی رود که تو در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا حصول.سعدی.- حصول بر کسی از حقی ؛ باقی ماندن بر او حقی.
- حصول دابة ؛ درد کردن شکم ستور از خوردن خاک یا سنگریزه.
- حصول مقصود ؛ به دست آمدن مراد. کامروائی.
- حصول ناپذیر ؛ غیرممکن.
|| شدن سنگ ریزه در انثیین.

معنی کلمه حصول در فرهنگ معین

(حُ ) [ ع . ] (مص ل . ) به دست آمدن .

معنی کلمه حصول در فرهنگ عمید

۱. حاصل شدن، به دست آمدن.
۲. باقی ماندن.

معنی کلمه حصول در فرهنگ فارسی

حاصل شدن، بدست آمدن، باقی ماندن چیزی
۱ - ( مصدر ) حاصل شدن بدست آمدن دست دادن رسیدن : حصول مراد . ۲ - (اسم ) ظهور ایجاد وقوع پیدایش . ۳- وجود بعد از عدم. توضیح فارابی گوید: حصول صورت در چیزی بر سه نوع است : یکی حصول صورت در حس و دیگر حصول صورت در عقل و سه دیگر حصول صورت در جسم . قسم اول بواسط. تصور است و قسم دوم بواسط. حصول صورت منفرد او غیر ملابس با ماده در عقل است و قسم سوم بانفعال است .

معنی کلمه حصول در ویکی واژه

به دست آمدن.

جملاتی از کاربرد کلمه حصول

محبوب دلپذیری و معشوق ناگزیر محصول عمر و مایه بخت جوان من
شد در حصول جزوی و کلی شفای روح قانون منطقت چو اشارات بوعلی
آنکه در حفظ خدمت میمونش با حصول درج خلاص درک
محصول نیست طبع ترا اینقدر کمال آماده نیست شخص ترا اینقدر هنر
شود گرد محصول هر کارگر کند عرضه هر کارگاهی هنر
ابر و آفتاب فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمود کلاری محصول سال ۱۳۷۵ است.
هر چم شود نصیب زمحصول مآء وطین
حصول آب و رنگ امتیاز آسان نمی‌باشد بسوز و داغ شو تا بر رخ هستی نهی خالی
در حصول و زوالش آیینه با جمال و کمال دیرینه
چو این باشد خود آثار قبولش تو را نبود وصولی بیحصولش
تا خون نخورد دل، نشود دیده گلستان محصول دلست اینکه مرا حاصل چشم است