ملابس

معنی کلمه ملابس در لغت نامه دهخدا

ملابس. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ملبس [ م َ ب َ /م ِ ب َ ]. ( از اقرب الموارد ). ج ِ ملبس که به معنی پوشش و لباس است. ( غیاث ) ( آنندراج ). پوشاکها و لباسها. ( ناظم الاطباء ) : دیگر گروه رهبان اند... که حلالهای مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند. ( کشف الاسرار ج 3 ص 598 ). فواحش آشکارا محرمات مطاعم اند و ملابس چون ابریشم آزاد بر مردان... ( کشف الاسرارج 3 ص 598 ). روزی جماعتی از ندما او را گفتند که ای پادشاه چرا ملابس خوب نسازی و اسباب ملاهی که یکی از امارات پادشاهی است نپردازی. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 23 ). طهارت ذیل و نقاوت جیب من از این معانی مقرر و مصور است و عرض من از معارض و ملابس تلبیس مستغنی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 26 و 27 ). خسرو او را با ساز واهبت و جلال و ابهت در ملابس تمکین و معارض تزیین با خانه فرستاد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 115 ). چون آهو درآید مجالس را در ملابس هیبت و وقار بیند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 163 ). چه او را در مآکل و ملابس و همه حالات به علاءالدین مشتبه بایستی زیست. ( جهانگشای جوینی ).
- ملابس الظلمانیة ؛ مراد علائق جسمانی و مادیات است. ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
ملابس. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) آنکه مخالطه می کند در صحبت کسی. ( ناظم الاطباء ). || همراه. قرین. ملازم : شک نیست که شیر به شعار دین و تحنف و قناعت و تعفف که ملابس آن است بر همه ملوک سباع فضیلت شایع دارد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 223 ). || کوشش کننده و رنج برنده در کاری. عهده دار. متصدی. سرپرست : پدرش در خدمت حسام الدوله تاش ، ملابس دیوان رسائل بود... ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283 ). و رجوع به ملابست شود.

معنی کلمه ملابس در فرهنگ معین

(مَ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ملبس ، پوشاک ها و لباس ها.

معنی کلمه ملابس در فرهنگ عمید

= مَلبس

معنی کلمه ملابس در فرهنگ فارسی

پوشیدنیها، جمع ملبس به معنی جامه پوشیدنی
( اسم ) جمع ملبس پوشاکها لباسها : [ روزی جماعتی از ندما او را گفتند که ای پادشاه چرا ملابس خوب نسازی و اسباب ملاهی که یکی از امارات پادشاهی است نپردازی . ] ( لباب الالباب . نف . ۲۳ )
آنکه مخالطه می کند در صحبت کسی . یا همراه . قرین ملازم : شک نیست که شیر به شعاردین و تحنف و قناعت و تعفف که ملابس آن است بر همه ملوک سباع فضیلت شایع دارد .

معنی کلمه ملابس در ویکی واژه

جِ ملبس ؛ پوشاک‌ها و لباس‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه ملابس

چریک ملابس زهر کشوری بخواند او زبومی که بود و بری
میان بندها را علم ساختند بحرب ملابس بر افراختند
و کسی که به شرایط سیاست زنان قیام نتواند نمود أولی آن بود که عزب باشد، و دامن از ملابست امور ایشان کشیده دارد، چه فساد مخالطت زنان به سوء انتظام مستتبع آفات نامتناهی بود، که یکی ازان قصد زن بود به هلاکت او یا قصد دیگری از جهت زن. والله الموفق و المعین.