جحد

معنی کلمه جحد در لغت نامه دهخدا

جحد. [ ج َ ] ( ع مص ) کم خیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || در لغت انکارنمودن شی است با علم به آن شی ٔ. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). انکار کردن حق کسی را با علم و دانست خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). انکار کردن بدانستگی. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). انکار کردن.( دهار ) ( ترجمان القرآن عادل ). انکار کردن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). تکذیب کردن حق کسی را. ( از اقرب الموارد ). || بخیل یافتن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح صرف ) فعل مضارع منفی به لَم ْ را گویند. میر سیدشریف آرد: فعل مجزوم به لَم ْ که برای نفی ماضی است و عبارت است از اخبار به ترک فعل در گذشته و بنابراین نفی اعم از جحد است. برخی گویند جحد فعل مضارعی است که به حرف لم مجزوم باشد و آن بمعنای نفی ماضی و ضد ماضی است. ( از تعریفات جرجانی ). و صاحب کشاف آرد: در نزد علمای عربیت نیز نزدیک بهمین معنی [ معنی لغوی ، انکارنمودن شی ٔ... ]، باشد. در اتقان گوید: نفی کننده اگردر گفتار خود صادق بود سخن او را نفی و منفی نامند.و اگر در سخن خود راه دروغ پیموده بود، گفتار او راجحد و نفی نام گذارند، چنانچه شرح آن در ضمن بیان معنی کلمه نفی بیاید. و نیز علماء عربیت فعل منفی به لم را هم جحد خوانند مانند لم یضرب بنا بر آنچه از جریان اصطلاحات آنان مستفاد میگردد. و در کتب علم صرف نیز بدین معنی تصریح کرده اند. || ترک کردن دین و عقیده ای که خطا باشد. ( از دزی ). || پنهان داشتن احساسات و عواطف. ( از دزی ). || ( ص ) کم خیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) نام سوره کافرون از قرآن.
جحد. [ ج َ ح ِ ] ( ع ص ) کم خیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
- عام جَحِد ؛ سال خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سال کم باران. ( از اقرب الموارد ). ج ، جِحاد. ( منتهی الارب ).
- فرس جَحِد ؛ اسب کوتاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
جحد. [ ج َ ح َ ] ( ع مص )سخت عیش گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || انکار کردن بدانستگی. ( غیاث اللغات ) ( کشاف اصطلاحات فنون ). || کم باران گردیدن. ( از منتهی الارب ). خشکی زمین و تهی شدن آن از خیر و برکت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کم بالیدن گیاه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کم خیر گردیدن. ( از منتهی الارب ). کم خیری. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

معنی کلمه جحد در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (مص م . ) انکار کردن .

معنی کلمه جحد در فرهنگ عمید

۱. (فقه ) خیانت در امانت.
۲. [قدیمی] انکار کردن، تکذیب کردن.

معنی کلمه جحد در فرهنگ فارسی

انکارکردن، تکذیب کردن، انکارکردن امری یاحق کسی
۱- ( مصدر ) انکارکردن ( امری یاحق کسی را ) تکذیب کردن. ۲- ( اسم ) انکار تکذیب .
سخت عیش گردیدن یا انکار کردن بدانستگی

معنی کلمه جحد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جَهْدَ: طاقت (جهد ایمانهم : قسم خوردنهایشان به مقدار قدرت و طاقتشان بوده (تا می توانستند قسم یاد کرده و تأکید کردند))
معنی مَا یَجْحَدُ: (کلمه جحد به معنای انکار چیزی است که در دل ثبوتش مسلم شده)
معنی مَا کَانُواْ یَجْحَدُونَ: انکار نمی کردند(کلمه جحد به معنای انکار چیزی است که در دل ثبوتش مسلم شده)
معنی جَحَدُواْ: انکار کردند(کلمه جحد به معنای انکار چیزی است که در دل ثبوتش مسلم شده)
تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
انکار با علم (صحاح) آیات مارا از روی ظلم و سرکشی انکار و تکذیب کردند ولی دلهایشان به آنها یقین داشت . این آیه یکی از مشکلات مهمّ را حلّ می‏کند و آن اینکه آدمی از لحاظ عقل و منطق و دلیل به وطلبی یقین می‏کند ولی در مقام تسلیم نمی‏شود و انکار می‏کند مثلا معاویه به حقّانیت امیر المؤمنین علیه السلام یقین داشت ولی تسلیم نمی‏شد و اقرار نمی‏کرد و آنرا انکار می‏نمود. شیطان به خدا یقین داشت، و می‏گفت «رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنی» »خَلزقْنی مِنْ نارٍ...» به روز قیامت نیز عقیده داشت و می‏گفت «اَنْذِرْنی اِلی یَوْمِ یَبْعَثونَ»به پیامبران نیز معتقد بود و میگفت «اِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» و میدانست که مخلصینی از بندگان خواهند بود، امّا به همه اینها تسلیم نداشت و خدا درباره او فرمود و نیز فرموده: و در قرآن به او و تابعانش وعده آتش داده . علّت این همه بدبختی فقط امتناع و عدم تسلیم بود. به‏آنچه یقین داشت تسلیم نشد بلکه «اَبی وَ اسْتَکْبَرَ». روح مطلب در اینجاست که کفّار میدانند و تسلیم نمی‏شوند و روی اغراض حق را انکار می‏کنند و «اَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ» می‏شوند ولی اگر کسی حق را نداند و یا نتواند ایمان بیاورد و یا حق به او تبلیغ نشده باشد حساب دیگری است بقیهه مطلب را در «کفر» و«سلم» مطالعه کنید. و در «ایمان» نیز گذشته است . کلمه «ما» عطف است به جای «کَما» و تقدیر آن «کَما کانُوا بِایاتِنا...» است و هر دو «ما» به معنی مصدر اند. و خلاصه جحد آن است که انسان دانسته خود را انکار کند و تسلیم نشود.

معنی کلمه جحد در ویکی واژه

انکار کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه جحد

فَعَصی‌ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ ای جحد رسالة موسی و لم یؤمن به. فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلًا ای شدیدا ثقیلا.
ابن عباس گفت: این آیت در شأن قاضیان آمد که پیچ در روی خویش آرند، و از یک خصم اعراض کنند. مصطفی (ص) چون این آیت فرو آمد، گفت: «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیقم شهادته علی من کانت، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یجحد حقّا هو علیه، و لیؤدّه عفوا و لا یلجئه الی سلطان و خصومته، لیقتطع بها حقّه، و انّما رجل خاصم الیّ فقضیت له علی اخیه بحقّ لیس هو له علیه، فلا یأخذه و انّما أقطع له قطعة من جهنّم».
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ ای ینقص من اللیل و یزید فی النهار، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ ای ینقص من النهار و یزید فی اللیل وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ای بما فی القلوب من خیر و شرّ و توحید و جحد.
«شیخ الاسلام گفت: قدس اللّه روحه و عظم کرامته، کی» نام وی جعفر بن یونس است و گفته‌اند: کی دلف بن جحدره امانه درست است، و گفته‌اند: کی دلف بن جعفر. و بر گور وی جعفر بن یونس نوشته است ببغداد.
ادر کأسا عهدناه فانا ما جحدناه فعندی منه آثار و انی مدرک ثاری
خبر درست است که آدم (ع) روز میثاق در عهد بلی که ذرّه‌های انبیاء از صلب وی بیرون کردند و بر دیده اشراف وی عرضه کردند عمر داود (ع) اندک دید، گفت بار خدایا از عمر خود چهل سال بوی دادم، ربّ العزه قبول کرد. پس بآخر عمر چون ملک الموت آمد گفت ای آدم جان تسلیم کن، گفت عمر روش راه است اگر جان تسلیم کنم راه نارفته چون بود. ملک الموت گفت: عمر بدادی لا جرم راه تمام نارفته ماند. آدم گفت رجوع کنم که پدرم و مرا بعمر حاجت است و بی‌عمر راه نتوان کرد. در خبرست که: «جحد آدم فجحدت ذرّیته» چون مدت بسر آمد گفت: یا آدم جان تسلیم کن گفت بتو تسلیم نکنم که نه تو نهاده‌ای تا تو برداری، آن روز که جلال عزّت وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی در قالب ما آمد تو کجا بودی؟ امروز اگر باز میخواهند تو در میانه چه کنی؟ ربّ العالمین فرمود یا آدم خصومت در باقی کن. یا عزرائیل تو دور شو و زحمت خویش دور دار، ای جان پاک بلطف من آرمیده و بمهر من آسوده. یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً