مضارع
معنی کلمه مضارع در فرهنگ معین
معنی کلمه مضارع در فرهنگ عمید
۲. در عروض، بحری بر وزن مفاعیلن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.
معنی کلمه مضارع در فرهنگ فارسی
۱- ( اسم ) مانند شونده . ۲ - ( صفت ) مانند شبیه .۳- بحری است که اصل آن چهار بار مفاعیلن فاعلاتن است ولیکن اصل سالم آن مطبوع و خوش آیند نیست و بیشتر غیر سالم ومزاحف آن معمول است . یکی از بحور غیر سالم مضارع که در فارسی بسیار متداول است مضارع مثمن اخرب است و تقطیع آن چهار بار مفعول فاعلاتن میباشد : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا . ( حافظ ) و دیگر مضارع مکفوف مقصور که تقطیع آن چهار ابر مفاعیل فاعلات است : بهاراست و خاک خشک دهد سبزهای ترا جوانی جهان پیرهمی گیرد از سرا . ۴ - فعلی است دلالت بر زمان حال یا زمان آینده کند و آن بر دوقسم است : حال مستقبل .حال فعلی است دال بر زمانی که در آن هستیم . برای حال در فارسی صیغهای مخصوص نیست و فعل مضارع خود گاه برحال و گاه بر آینده و مستقبل دلالت کند . ساختن مضارع - فعل مضارع از ریش. فعل امر د ساخته شود . این قاعده در هم. افعال قیاسی وسماعی جاری است : رو رود زن زند خور خورد پس از آنکه بدین طریق سوم شخص مفرد مضارع بدست آید بوسیل. افزودن ضمایر آنرا صرف کنند : رو - م رو- یم رو - ی رو - ید رو - د رو - ند . گاهی در اول مضارع می در آورند ( اخباری ) : میروم میرویم میروی میروید میرود میروند و گاهی ب به در آورند ( التزامی ) : بروم برویم بروی بروید برود بروند . مضارع بر دوقسم است : یا مضارع اخباری . فعلی است که کار را بطریق خبر وقطع رساند : میروم میرویم میروی میروید میرود میروند . یا مضارع التزامی . فعلی است که کار را بطریق شک وخواهش و مانند آن رساند : بروم برویم بروی بروید برود بروند .
معنی کلمه مضارع در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه مضارع در ویکی واژه
صیغهای از فعل که به زمان حال یا آینده دلالت کند. مانند شونده.
در عروض، یکی از بحرهای نوزدهگانه شعر فارسی، که وزن اصلی آن «مفاعیلن فعالان مفاعیلن فاعلاتن» است. وزنهای رایج آن عبارتند از: «مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن»، «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن (فاعلاتن)»، و «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلن».[۱]
در بدیع، ویژگی نوعی جناس که در آن دو طرف جناس در یک حرف مختلف باشند و آن حرف که در آن مختلف هستند، قریبالمخرج باشد. مانند آوردن حال و خال در یک بافت ادبی؛ مقابل لاحق.
↑ این هفده بحر که از دایرههای عروض پارسیان برخیزند ... چون: هزج و ... مضارع و مضارع اخرب ... جمله معلوم خویش کن. «عنصرالمعالی»
جملاتی از کاربرد کلمه مضارع
از حال تا زمان مضارع شریفتر وز ماضیات ستودهتر اوقافِ حالیه
دایره مشتبهه «منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث»
تا صول سبق حال گرفتم از عشق علم ماضی و مضارع به نظر گشته فروع
حال صیغت امر و ماضی و مضارع بودنست اسم فاعل اسم مفعول و مشبه جمع و وقف
مستعفلن فعولن مستعفلن فعولن بحر مضارع است این گر خوش همی نوازی
بحر: مضارع مکفوف محذوف
نبشته بودی کان چامهٔ مضارع را به خواجه خواندم و بشنید وسخت بپسندید
و گر بیم و امید است از مضارع بود آن هر دو بر وقت تو مانع