توانی

معنی کلمه توانی در لغت نامه دهخدا

توانی. [ ت َ ] ( ع مص ) ( از «ون ی » ) مانده و سست گردیدن. ( منتهی الارب ). سست شدن. سستی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). مبادرت کردن در ضبط کاری و سستی کردن : توانی فی الامر؛ مبادرت نکرد در ضبط آن کار و سستی نمود. ( ناظم الاطباء ).سستی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || کوتاهی کردن ، یقال : توانی فی حاجته ؛ ای قصر فیها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تقصیر کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص )سستی و کوتاهی. ( فرهنگ فارسی معین ). سستی. کوتاهی. قصور. فتور. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
تو آنی که هر جا که باشی نباشد
دل اندر نیاز و تن اندر توانی.عنصری ( از یادداشت ایضاً ).

معنی کلمه توانی در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - سست شدن . ۲ - سستی کردن .

معنی کلمه توانی در فرهنگ عمید

۱. سست شدن.
۲. سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری.

معنی کلمه توانی در فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) سست شدن . ۲ - سستی کردن کوتاهی کردن . ۳ -( اسم ) سستی کوتاهی .

معنی کلمه توانی در ویکی واژه

سست شدن.
سستی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه توانی

گو رفیقان، سفر کنید که ما نتوانیم، پای بند توایم
ماه فوریه سال ۱۹۳۷ وزارت هوانوردی رایش درخواستی برای یک هواگرد شناسایی با میدان دید همه‌جانبه جهت جایگزینی هنشل هااس ۱۲۶ صادر کرد. توانی در حدود ۸۵۰ تا ۹۰۰ اسب بخار برای این هواگرد مشخص گردید. این مشخصات برای دو شرکت آرادو و فوکه-وولف ارسال شد.
اگر چو مغربی آیی ز کاینات آزاد به یک قدم بتوانی شر از سمک به سماک
درین گلزار نتوانی نشستن جاودان، پروین همان به تا که بنشستی، نهالی چند بنشانی
می‌توانید به مقاله‌های سانسور در فرانسه و قوانین گفتاری نفرت در فرانسه مراجعه کنید.
مظفر زمانی که با درجه نائب یا ستوانی ژاندارمری، به مقابله با غائله آذربایجان می‌پرداخت، برادر خود، احمد را که فرمانده ژاندارمری زنجان بود، در طی یک توطئه از پیش برنامه‌ریزی شده از دست داد.
بخش تولید موادغذایی شرکت بریتیش فودز، مالک چندین برند بین‌المللی، در حوزه محصولات غذایی است، که مشهورترین آن‌ها عبارتند از: مازولا، اووالتینه، جوردنز، توانینگز و ریوایتا.
از سرین گفتن مرا در دل مرادی دیگرست فهم معنی‌ گر توانی حجتی دارم متین
شیخ گفت: سبحان الله! تو کفش نگاه نمی‌توانی داشت از هیبت مخلوقی. در هیبت خالق چگونه کشف نگاه داری؟ که به انکار آمده‌ای که مرا فلان سخن کشف کن!
می‌توانیم با ضرب کردن این دو عدد در هم میزان حافظه لازم برای ایجاد کردن کل آرایه را به‌دست بیاوریم.
آخر او چه بندگی میکند که آن بندگی لطیف است و در نظر ما در نمی‌آید؟ پادشاهی کن و ما را اندکی خبر کن که آن کدام بندگی است؟ تا ما هم بکوشیم و هنر خود بنماییم. گفت: چه گویم؟ آنچه او می‌کند، شما نتوانید کردن.
خیزید و نشینید که تا روزی چند خواهید به هم نشستن و نتوانید
ای دل چو رسید غم کجا دانی شد وی جان چو ضرورت است چه توانی کرد
روشن به تو گویم که شب قدر کدام است گر زانکه تو ادراک شب قدر توانی
آشوین‌ها را می‌توان با کستور و پولوکس در اساطیر روم و یونان سنجید. نزدیکترین خویشاوندان آنان اشوینیای در اساطیر لیتوانیایی می‌باشد.
ای آنکه چو باد ناتوانی با باد به بوی همعنانی