کوتاهی

معنی کلمه کوتاهی در لغت نامه دهخدا

کوتاهی. ( حامص ) کمی طول ، ارتفاع یا عمق. مقابل درازی. کوتهی. ( فرهنگ فارسی معین ). کم طولی. ( ناظم الاطباء ). قِصَر. نقیض درازی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی.حافظ.و رجوع به کوتهی شود. || قصور و تقصیر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). تقصیر. تفریط. توانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ایجاز در سخن. ایجاز. اختصار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کوتاهی. ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 209 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

معنی کلمه کوتاهی در فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - کمی طول ، ارتفاع یا عمق . ۲ - قصور، تقصیر.

معنی کلمه کوتاهی در فرهنگ عمید

قصور، تقصیر.

معنی کلمه کوتاهی در فرهنگ فارسی

۱ - کمی طول ارتفاع یا عمق مقابل درازی : سرما و در میخانه که طرف بامش بفلک برشد و دیوار بدین کوتاهی . ( حافظ ) ۲ - قصور تقصیر .

جملاتی از کاربرد کلمه کوتاهی

دانه مارا سموم ناامیدی سوخته است ورنه کوتاهی ندارد مد انعام بهار
پیش از آدم ز دست کوتاهی دوستی داشت مرغ با ماهی
روزی از روزهای دیماهی چون شبِ تیر مه به کوتاهی
آنچه از مستی و کوتاهی شبی آهنگ کرد تا سر زلفش نگیرد زود ازو سر بر گرفت
تو ای شاهین نشیمن در چمن کردی از آن ترسم هوای او ببال تو دهد پرواز کوتاهی
آخر از کوتاهی خود، بخیه ی زخمی نشد رشته ی گوهر ز چشم سوزنم افتاده است
متن کوتاهی است که در آن از زبان زرتشت به گشتاسب دعا شده و در ضمن آن خصوصیات و صفت‌های شاه‌ها و قهرمان‌های باستانی و ایزدها ذکر گردیده‌است.
چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد
سر ما و در میخانه که طرف بامش به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
شب افسانهٔ زلفش، ندارد گرچه کوتاهی به خواب بیخودی نگذارد آن صبح بناگوشم
افسانه‌ها به بستن مژگان تمام شد کوتاهی امل به همین عقده بند بود