تن پرور

معنی کلمه تن پرور در لغت نامه دهخدا

تن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. ( ناظم الاطباء ). تن آسای. تن پرست. آنکه تن وی معبود وی باشد. ( آنندراج ) :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.سعدی ( گلستان ).ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی.سعدی ( بوستان ).خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.سعدی ( بوستان ).وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه تن پرور در فرهنگ معین

(تَ. پَ وَ ) (ص فا. )تن آسا، خوش - گذران .

معنی کلمه تن پرور در فرهنگ عمید

۱. خوش گذران.
۲. تن آسا، تنبل.

معنی کلمه تن پرور در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تن خویش را بپروراند و بیاساید تن آسا خوش گذران .

معنی کلمه تن پرور در ویکی واژه

تن آسا، خوش - گذران.

جملاتی از کاربرد کلمه تن پرور

نشاید کزین پس چمیم و چریم وگر تاج را خویشتن پروریم
تن پروران به رشته جان بسته اند دل از خود گسسته رشته جان را چه می کند
ژنده پوشیدن نگردد جمع با تن پروری خرقه پشمینه کردم تا به بر چون مو شدم
ز دست اضطراب نفس تن پرور نیاسودم سپند روی آتش تا نکردم دانه خود را
تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
چون نگردد قالب بی جان دل تن پروران؟ کاسه چون افتاد فربه کیسه را لاغر کند
تن پروری خلق فزون شد ز ریاضت جز گرمی افطار ندارد رمضان هیچ
طمع مدار ز تن پروران ترانه عشق نوا کسی ز نی پر شکر نخواسته است
هست با تن پروران صائب فلک را لطف بیش پنجه قصاب بر خود بالد از پهلوی چرب
تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست کی قدر آب داند هر کس که تشنه لب نیست