تصبر

معنی کلمه تصبر در لغت نامه دهخدا

تصبر. [ ت َ ص َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) شکیبایی کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خود را بستم بازداشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بتکلف صبر کردن. ( از اقرب الموارد ) : و تصبر و اصطبار می برزیدند و بر چندان تعذیب و تشدید صبر و جلادت مینمودند. ( سندبادنامه ص 329 ).

معنی کلمه تصبر در فرهنگ معین

(تَ صَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) صبر کردن ، شکیبایی کردن .

معنی کلمه تصبر در فرهنگ عمید

صبر کردن، شکیبایی کردن.

معنی کلمه تصبر در فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکیب ورزیدن صبر کردن شکیبایی کردن .

معنی کلمه تصبر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَصْبِرُ: صبر می کنی
ریشه کلمه:
صبر (۱۰۳ بار)

معنی کلمه تصبر در ویکی واژه

صبر کردن، شکیبایی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تصبر

سعدی صبرا فالتصبر لم یکن فی العشق الا ان یکون تکلفا
قد کنت لا تصبر عنی ساعةً و ترا عینی فماذا غیرک
«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» لن تصبر علی صنیعی لانّی علّمت غیب علم ربّی، ثمّ اعلمه العلّة فی ترک الصّبر و تدارک قلبه به، فقال: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» ای علی ما لم تعلمه من امر ظاهره منکر و باطنه بخلاف ظاهره، و انتصاب «خُبْراً» علی المصدر لانّ معنی لم تحط به خبرا لم تخبره خبرا، یقال خبرت الشی‌ء اخبره و اخبرته اذا استقصیت علمه و خبره.
لا یَضُرُّکُمْ بکسر ضاد و تخفیف راء قراءت حجازی است و بصری، و اختیار بو حاتم من ضار، یضیر، ضیرا و منه قوله تعالی لا ضَیْرَ. و باقی بضمّ ضاد و تشدید راء خوانند، اختیار بو عبیده، من ضرّ، یضرّ، ضرّا. و لا بمعنی لیس قادر و مقدر، یعنی: ان تصبروا و تتّقوا فلیس یضرّکم کیدهم شیئا.
الام نفسی بضنک العیش صابره لِلّه لاتصبری یا مهجتی ارتحل
بلّغ یا عبد ما أمرناک به عبادنا المحتجبین ولا تأخّر أمر ربّک ولا تصبر فیه لأنّ الصّبر محبوب إلّا فی ذکر اسمی العلیّ العلیم أن افتح شفتاک ثمّ أخرج منها لئالی ذکر ربّک ثمّ أنثرها علی راوس المقرّبین لأنّ دون هؤلاء لم یکن لهم عین لیمتازوا اللّؤلؤ عن الحجر بل الحجر عندهم أحسن من لؤلؤ قدس ثمین.
از میدان قصد میدان صبر زاید. قوله تعالی: «و أن تصبروا خیر لکم». و صبر را سه رکنست: یکی بر بلاء «اصبروا» آنست، و دیگر از معصیت «صابروا» آنست، سیم بر طاعت «ورابطوا» آنست. صبر بر بلا بدوست داری توان و از سه چیز زاید: یکتائی دل، و علم باریک و نور فراست و صبر از معصیت بترس توان و از آن سه چیز زاید: الهام دلها، و قبول دعا، و نور عصمت. و صبر بر طاعت بامید توان و از آن سه چیز زاید: بازداشت بلا ها، و روزی ناببوشیده، و گراییدن با نیکان.
ایوب چون جام زهر بلا بر دست وی نهادند، گفت: بار خدایا ما جام زهر با پا زهر صبر نوش توانیم کرد، رب العالمین هم از وجود او جام پا زهر ساخت که: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»، ایوب گفت: اکنون که از بارگاه قدم ما را این خلعت کرامت دادند که «نِعْمَ الْعَبْدُ» تا امروز بار بلا بتن کشیدیم، از امروز باز بجان و دل کشیم. در خبر آمده که چون ربّ العزّة آن بلاها از ایوب کشف کرد، روزی بخاطر وی بگذشت که نیک صبر کردم در آن بلا، ندا آمد که: انت صبرت ام نحن صبّرناک یا ایّوب لولا انّا وضعنا تحت کلّ شعرة من الباء جبلا من الصّبر لم تصبر؟ جنید گفت: من شهد البلاء بالبلاء ضجّ من البلاء و من شهد البلاء من المبلی حنّ الی البلاء قوله: وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ای اولی القوّة و البصائر فی مقاساة البلایا و المحن تعزیت و تسلیت مصطفی (ص) است و تسکین دل وی در ان رنجها و محنتها که میکشید از کفّار قریش. اسما دختر ابو بکر روایت کند که: مصطفی (ص) روزی در انجمن قریش بگذشت، یکی ازیشان برخاست گفت: تویی که خدایان ما را بد می‌گویی و دشنام میدهی؟ رسول خدا گفت: من میگویم که معبود عالمیان و خداوند جهانیان یکیست بی‌شریک و بی‌انباز، بی‌نظیر و بی‌نیاز و شما در پرستش اصنام بر باطل‌اید. ایشان همه بیکبار هجوم کردند و در رسول آویختند و او را میزدند، اسما گفت: آن ساعت یکی آمد بدر سرای بو بکر و گفت: ادرک صاحبک صاحب خویش را دریاب که در زخم دشمنان گرفتار است، بو بکر بشتاب رفت و با ایشان گفت: ویلکم أ تقتلون رجلا ان یقول ربی اللَّه و قد جاءکم البیّنات من ربکم. ایشان رسول را بگذاشتند و با ابو بکر گردیدند و او را بی‌محابا زدند و ابو بکر گیسوان داشت، چون بخانه باز آمد دست بگیسوان فرو می‌آورد و موی بدست وی باز می‌آمد و میگفت: تبارکت و تعالیت یا ذا الجلال و الاکرام. ربّ العالمین این همه بلا و رنج بر دوستان نهد که ازیشان دو چیز دوست دارد: چشمی گریان و دلی بریان دوست دارد، که بنده میگرید و او را در آن گریه می‌ستاید که: «تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»، و دوست دارد که بنده مینالد و بر درگاه او می‌زارد و او را در ان می‌ستاید که: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
ای یتقطّع. قال المغیرة بن شعبة: یقولون القیامة القیامة و انّما قیامة احدهم موته. و شهد علقمة جنازة فلمّا دفن قال: اما هذا فقد قامت قیامته و النفس اللوامة هی الّتی تلوم نفسها علی ما جنت و تأتی یوم القیامة کلّ نفس برّة او فاجرة تلوم نفسها البرّة علی ما قصّرت و لم تستکثر کقوله تعالی: یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی و الفاجرة علی ما جنت کقوله: «یا حَسْرَتی‌ عَلی‌ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ». قال سعید ابن جبیر و عکرمة تلوم علی الخیر و الشّرّ و لا تصبر علی السّراء و الضّرّاء و قال الحسن: هی النّفس المؤمنة. قال: انّ المؤمن و اللَّه ما تراه الّا یلوم نفسه ما اردت بکلامی ما اردت بأکلتی ما اردت بحدیث نفسی و انّ الفاجر یمضی قدما لا یحاسب نفسه و لا یعاتبها.
ان انت فیض تصبر عن وصله فانّی قلبی الیه مشتاق روحی لدیه مائل
مقاتل گفت در شأن بو جهل فرو آمد. و العاص بن وایل و النضر بن الحارث و الولید بن عتبة، که درویشان صحابه را دیدند چون: بو ذر و ابن مسعود و عمار و بلال و صهیب و عامر بن فهیره و مهجع و غیر ایشان که در اسلام آمدند، ایشان از اسلام ننگ داشتند، حمیّت و انفه جاهلیّت ایشان را بر آن داشت که گفتند: ما مسلمان شویم! تا پس چون این گدایان و درویشان باشیم؟ که همه زیردستان و چاکران مااند؟ پس ربّ العزّه خطاب کرد با مؤمنان که: أَ تَصْبِرُونَ استفهام است بمعنی امر یعنی اصبروا علی هذه الحالة من الفقر و الشدة و الاذی. و قیل معناه ا تصبرون علی هذا فتکون لکم الجنة. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً بمن صبر و بمن جزع. و قیل و جعلنا بعضکم لبعض فتنة، هو ان جعل الانبیاء فقراء و صبّ علیهم البلاء و اعداءهم ینظرون الیهم من رأس السرف و التّرف و النّعماء. و قیل کان الفقیر یقول لم لم اجعل بمنزلة الغنی؟ و یقول ذو البلاء نحو الاعمی و الزّمن لم لم اجعل بمنزلة المعافی و قیل جعلنا بعضکم لبعض فتنة، ای امتحانا و ابتلاء للفقراء و الفقراء ابتلاء للاغنیاء، أَ تَصْبِرُونَ ایّها الفقراء فلا تجعلون الفقر سببا لمعصیتنا. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً یعنی کان علیما بالاغنیاء و الفقراء فاغنی من اوجب الحکمة اغناءه و افقر من اوجب الحکمة افقاره.