تخلیق

معنی کلمه تخلیق در لغت نامه دهخدا

تخلیق. [ ت َ ]( ع مص ) به خَلوق اندودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). طلا کردن کسی را به بوی خوش و زعفران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معطر گردانیدن چیزی را به بوی خوش. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || تمام خلق گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تمام خلق کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تمام خلقت گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هموار و برابر کردن تیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نرم گردانیدن تیر را. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نسو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || برابر کردن چوب را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تخلیق در فرهنگ معین

(تَ لِ ) [ ع . ] (مص م . ) خوشبوی ساختن .

معنی کلمه تخلیق در فرهنگ عمید

بوی خوش مالیدن، خوش بو ساختن.

معنی کلمه تخلیق در فرهنگ فارسی

( مصدر ) مالیدن بوی خوش و زعفران خوشبوی ساختن .

معنی کلمه تخلیق در ویکی واژه

خوشبوی ساختن.

جملاتی از کاربرد کلمه تخلیق

هر که او را قوت تخلیق نیست پیش ما جز کافر و زندیق نیست
صاحب تحقیق را جلوت عزیز صاحب تخلیق را خلوت عزیز
ما ز تخلیقِ مقاصد زنده‌ایم از شعاعِ آرزو تابنده‌ایم
و قال الحسین بن منصور: «من جوز التخلیق من غیر علة جوز التعذیب من غیر زلة». آن کس که بخواند بی‌علت، اگر براند بی‌زلّت، کس را بر صنع وی چرا نیست، و در حکم وی چون نیست. خداوندا! در راستی کار تو تهمت نیست، و صنع ترا علت نیست.
علم از تحقیق لذت می برد عشق از تخلیق لذت می برد
بی یقین را لذت تحقیق نیست بی یقین را قوت تخلیق نیست
سنگست و آهنست به تخلیق کاف و نون حراقه‌ایست کون و عدم در ستاره‌بار
ذوق تخلیق آتشی اندر بدن از فروغ او فروغ انجمن
در عمل پوشیده مضمون حیات لذت تخلیق قانون حیات
چون ز تخلیقِ تمنّا باز ماند شهپرش بشکست و از پرواز ماند