( آمدشد ) آمدشد. [ م َ ش ُ ] ( اِمص مرکب ) آمد و شد. رفت و آمد. مراوَده : ندانی که ویران شود کاروانگه چو برخیزد آمدشد کاروانی ؟منوچهری. || تکرار : کشیده دار به دست ادب عنان نظر که فتنه دل از آمدشد نظر یابی.کمال اسماعیل.
معنی کلمه آمد شد در فرهنگ معین
( آمد شد ) ( ~. شُ ) (مص مر. ) ۱ - آمد و شد، رفت و آمد. ۲ - تکرار.
معنی کلمه آمد شد در فرهنگ فارسی
( آمد شد ) ( مصدر ) ۱ - آمد و شد رفت و آمد مراوده . ۲ - تکرار .
معنی کلمه آمد شد در ویکی واژه
آمدوشد آمد و شد، رفت و آمد. تکرار.
جملاتی از کاربرد کلمه آمد شد
به روی خود چو در بندم در آمد شد مردم دلم را فتنه و شور از در و دیوار برخیزد
جعفر قزوینی در سال ۱۵۵۱م/۹۵۸ق در قزوین زاده شد. پدرش بدیعالزمان از سوی تهماسب یکم صفوی وزارت کاشان داشت، جعفر در قزوین به تحصیل ادبیات پرداخت و به ویژه در سیاق سرآمد شد و شاعری آغاز کرد. او با شاعران قزوین معاشرت داشت، از جمله میرزا سلمان حسابی و ضمیری اصفهانی. قزوینی پس از ناآرامیهایی دربار صفوی به هناگم مرگ تهماسب و جلوس عباس یکم به هند کوچید. در هند به دربار اکبرشاه راه یافت و چند مأموریت از سوی برگرفت.
این زمینی ست که هر شیب و فرازی که در اوست جای آمد شد آن سرو خرامان بوده ست
روضه اش ز آمد شد زوار پر باد و تهی بر در او پشت طاعت حلق را کج باد و راست
شهابالدین سُهرِوَردی در سال ۵۴۹ هجری قمری / ۱۱۵۴ میلادی در دهکدهٔ سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و با ذکاوت ذهن و نیکاندیشی که داشت بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
اقتصاد استونی از شفافیت بسیار بالایی برخوردار است بهطوری که در رده ۶ جهانی و رده ۲ اروپا در شاخص آزادی اقتصادی قرار دارد. یک سیستم مالیاتی ساده با نرخ ثابت و مالیات غیرمستقیم کم، گشودگی برای سرمایهگذاری خارجی و یک سیستم تجاری لیبرال از اقتصاد ارتجاعی و عملکرد خوب حمایت کردهاست. تمرکز زیاد در بخش فناوری اطلاعات منجر به خدمات عمومی بسیار سریعتر، ساده و کارآمد شدهاست که برای مثال ثبت اظهارنامه مالیاتی کمتر از پنج دقیقه طول میکشد و ۹۸٪ معاملات بانکی از طریق اینترنت انجام میشود.
پای غم لرزد، به این دلچسبی از خاطر مرا بس که شد ز آمد شد یاد جمالت، صیقلی
کنیهاش ابوالحسن، لقبش امینُ الدوله و نامش هبةالله بود، نسبش به طول کامل «هبةالله بن أبیالعلاء صاعد بن ابراهیم بن تلمیذ» نوشته شد. «ابن تلمیذ» نسبی است به پدربزرگ مادریاش. امینالدوله در ۱۰۷۴م/ ۴۶۶ق در بغداد زاده شد. هنگامی که دانشهای اولیه را آموخت، به پزشکی روی آورد؛ رشتهای که در آن سرآمد شد. سپس امیران در ایران او را برای درمان فراخواندند. او سپس در زادگاه خویش بغداد به ریاست بیمارستان عضدی منصوب شد. سپس، ریاست کل پزشکی بغداد به او داده شد و او مسئول آزمونگیری پزشکیآموختگان گشت.
ابوالحسن، علی بن جَبَلة بن عبدالله انباری شهرتیافته بهالعَکَوَّک (بهمعنای: چاقِ کوتاهقد، گویند از سوی اصمعی این لقب به او داده شده) (۷۷۶–۸۲۸م) شاعر نابینای عراقی در نیمهٔ دوم سدهٔ دوم هجری و اوایل سوم بود. او در محافل ادبی میرفت و کمکم در ادبیات و شعرگویی سرآمد شد. او به مدح ابودلف عجلی و حمید بن عبدالحمید طوسی پرداخت و در این مبالغه نمود؛ مأمون از او در خشم شد و مدایحش را خروج از ایمان صحیح دانست. گویند مأمون دستور قتلش را داد. اما بیشتر برآنند که العَکَوک تا پایان عمر مخفی شد. او را شاعری لطیفالمعانی و فصیح الالفاظ داسنتهاند.
احمد بن احمد بن محمد ابیخَطوه شهرتیافته به احمد ابوخطوه (۱۸۵۲ – ۱۹۰۶) قاضی شرعی و فقیه حنفی مصری بود. در دانشگاه الازهر درس خواند و در معقولات سرآمد شد. در همانجا به تدریس پرداخت، مفتی دیوان اوقاف، عضو دادگاه عالی شرعی شد؛ سپس نمایندهٔ دیوان عالی منصوب شد. إرشاد الأمة الإسلامیة إلی أقوال الأئمة فی الفتوی الترنسفالیة اثر اوست.
با اصلاحات انگلیسی و قطع ارتباط با کلیسای کاتولیک رومی، دانشمندان از آکسفورد به اروپای قاره گریختند و به ویژه در دانشگاه دوآی مستقر شدند.[۳۱] روش تدریس در آکسفورد از روش مکتبی قرون وسطایی به آموزش دوره رنسانس تبدیل شد، اگرچه مؤسسات مرتبط با دانشگاه متحمل خسارت زمین و درآمد شدند. شهرت آکسفورد بهعنوان مرکز یادگیری و دانشآموزی در عصر روشنگری کاهش یافت. ثبت نام کاهش یافت و تدریس نادیده گرفته شد.
او در خانوادهای نسطوری از قبیله عباد در حیره به دنیا آمد. نزد پدرش و نیز پزشکان مصر و انطاکیه دانش آموخت و در پزشکی و ترجمه سرآمد شد. خلیفههای عباسی به او توجه داشتند و قاسمبن عبیدالله وزیر المعتضد به او احترام و اعتماد داشت. در آشنایی بادانشهای یونانی در حد پدرش و در فصاحت و زبان عربی از پدرش برتر بود. با گروهی از دانشمندان شیعه که از نزدیکان متکلم شیعی حسینبن نوبخت بودند آشنایی داشت و برخی گفتهاند که مسلمان شد.
گر لعن تو احیا کندم، دیر شد این دیر ز آمد شد سلطان خیال تو خراب است
«أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ» یا ایشان را فرا گیرد در آمد شدن ایشان، «فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۴۶)» که نتوانند که ازو بیش شوند.
حسین بن محمد بَدری با کُنیهٔ ابوعلی، شهرتیافته به بارعِ بغدادی (۲۲ ژوئن ۱۰۵۱ - ۱۷ فوریه ۱۱۴۰م) (نسب: حسین بن محمد بن عبدالوهّاب بن احمد) قاری، زبانشناس، ادیب و شاعر عربی عراقی بود. شهرتیافتنش به بَدری از برای انتسابش به محلهٔ بدریّهٔ بغداد بودهاست. او در بغداد در ۱۰ صفر ۴۴۳ق زاده شد. سپس همانجا علوم قرآنی و حدیث آموخت و در قرائت سرآمد شد. بارع بغدادی در پایان عمر نابینا گشت و در ۲۷ جمادیالثانی ۵۳۴ق درگذشت.
چو در جناب تو آمد شدم دراز کشید برفت آب و هوس کم شد و ندامت پیش
نفس آمد شدی میکرد گه گاه بکوی زندگی با صد نکادت
هر جایگهی کآنجا آمد شدن تست آنجا همه گه باشد آمد شدن من
در آمد شد به چین دامن همت فرو رفته غبار نیستی پذرفتن از گردون مینایی
عمرو بن مسعده (؟۸۳۲م) (نسب: ابوالفضل عمرو بن مَسعَده بن سعید بن صول) کاتب عباسی ایرانیاصل در سدهٔ دوم و اوایل سوم هجری بود. پدرش از اهالی گرگان، ترکتبار و کارگزار بود. او در فن ترسل سرآمد شد و نزد یحیی برمکی به کار گمارده شد تا توقیعات را بنگارد. او در زمان مأمون رئیس دیوان رسائل و رئیس دیوان خاتم شد. از این ۸۰ میلیون درهم درآمد داشت. هنگامی که مأمون عزم روم کرد، همراهش بود و در آدانا کشته شد.