معنی کلمه آخی در لغت نامه دهخدا
اطلس چی دعوی چی رهن چی
ترک شد سرمست در لاغ ای اخی.مولوی.چشم چون نرگس فروبندی که چی
هین عصایم کش که کورم ای اخی.مولوی.گر تو خواهی باقی این گفتگو
ای اخی در دفتر چارم بجو.مولوی.ایر و گلو ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو
هر که از این هر دو برست اوست اخی اوست کلو.مولوی.ابن بطوطه ( 702 - 779 هَ. ق. ) در «ذکرالاخیة الفتیان » گوید: واحدالأخیة اخی علی لفظالأخ اذا اضافه المتکلم الی نفسه و هم بجمیع بلادالترکمانیة الرومیة فی کل بلد و مدینة و قریة ولایوجد فی الدنیا مثلهم اشد احتفالا بالغرباء من الناس و اسرع الی اطعام الطعام و قضاءالحوائج و الأخذ علی ایدی الظلمة و قتل الشرط و من لحق بهم من اهل الشر. و الاخی عندهم رجل یجتمع اهل صناعته و غیرهم من الشبان الأعزاب و المتجردین و یقدمونه علی انفسهم و تلک هی الفتوة ایضاً و یبنی زاویة و یجعل فیها الفرش و السرج و ما یحتاج الیه من الاَّلات و یخدم اصحابه بالنهار فی طلب معایشهم و یأتون الیه بعدالعصر بما یجتمع لهم فیشترون به الفواکه والطعام الی غیر ذلک مما ینفق فی الزاویة. فان ورد فی ذلک الیوم مسافر علی البلد انزلوه عندهم و کان ذلک ضیافته لدیهم و لایزال عندهم حتی ینصرف و ان لم یرد وارد اجتمعوا، هم علی طعامهم فاکلوا و غنوا و رقصوا و انصرفوا الی صناعتهم بالغدو و اتوا بعدالعصر الی مقدّمهم بمجتمع لهم و یسمون بالفتیان و یسمی مقدمهم کما ذکرنا الأخی و لم ار فی الدنیا اجمل افعالاً عنهم و یشبههم فی افعالهم اهل شیراز و اصفهان الاّ ان هؤلاء احب فی الوارد والصادر و اعظم اکراماً له و شفقة علیه و فی الثانی من یوم وصولنا الی هذه المدینة [ انطالیة ] اتی احد هؤلاءالفتیان الی الشیخ شهاب الدین الحموی و تکلم معه باللسان الترکی و لم اکن یومئذ افهمه و کان علیه اثواب خلقة و علی رأسه قلنسوة لبد فقال لی الشیخ اتعلم مایقول هذاالرجل فقلت لااعلم ما قال فقال لی انه یدعوک الی ضیافته انت و اصحابک فعجبت منه و قلت له نعم فلما انصرف قلت للشیخ هذا رجل ضعیف و لاقدرة له علی تضییفنا و لانرید ان نکلفه فضحک الشیخ و قال لی هذا احد شیوخ فتیان الاخیة وهو من الخرازین و فیه کرم نفس و اصحابه نحو مأتین من اهل الصناعات قد قدّموه علی انفسهم و بنوا زاویة للضیافة و ما یجتمع لهم بالنهار انفقوه باللیل فلما صلیت المغرب عادَ الینا ذلک الرجل و ذهبنا معه الی زاویته فوجدناها زاویة حسنة مفروشة بالبسط الرومیة الحسان و بها الکثیر من ثریات الزجاج العراقی و فی المجلس خمسة من البیاسیس والبیسوس شبه المنارة من النحاس له ارجل ثلاث و علی رأسه شبه جلاّس من النحاس و فی وسطه انبوب للفتیلة و یملأ من الشحم المذاب و الی جانبه آنیة نحاس ملانة بالشحم و فیها مقراض لاصلاح الفتیل و احدهم موکل بها و یسمی عندهم الجراغجی و قد اصطف فی المجلس جماعة من الشبان و لباسهم الاقبیة و فی ارجلهم الاخفاف و کل واحد منهم متحزّم علی وسطه سکین فی طول ذراعین و علی رؤسهم قلانص بیض من الصوف باعلی کل قلنسوة قطعة موصولة بها فی طول ذراع و عرض اصبعین فاذا استقرّ بهم المجلس نزع کل واحد منهم قلنسوته و وضعها بین یدیه و تبقی علی رأسه قلنسوة اخری من الزردخانی و سواه حسنةالمنظر و فی وسط مجلسهم شبه مرتبة موضوعة للواردین و لما استقرّ بنا المجلس عندهم اتوا بالطعام الکثیر و الفاکهة و الحلواء ثم اخذوا فی الغناء والرقص فراقنا حالهم و طال عجبنا من سماحهم و کرم انفسهم و انصرفنا عنهم آخراللیل و ترکناهم بزاویتهم. ( رحلة ابن بطوطه چ مصر ج 1 ص 181 و 182 ). و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: اِخوه گروهی بوده اند که در اواخر دوره سلاجقه ظهور کردند و اساس طریقت آنان بر تصوّف بود و میان آنان سری بود ورعایت مواخات بشریه میکردند و معاونت یکدیگر و بالاخص یاری با عموم ابناء جنس را وظیفه اولیه خویش میشمردند و دیری این مردم با حال قناعت و درویشی گذرانیدند لکن در سر پاره ای از آنان سودای حکومت پیدا شد واز ضعف و تزلزل دولت سلجوقی استفاده کرده در جهات انقره و سیواس حکومتهای کوچک تشکیل کردند و حضرت خداوندگار آنان را مغلوب و متفرق ساخت و قلمرو آنان را ضمیمه ممالک عثمانیه کرد. و رجوع به فتوت و فتیان شود.