اثواب

معنی کلمه اثواب در لغت نامه دهخدا

اثواب. [ اِث ْ ] ( ع مص ) پاداش دادن. || پرآب گردانیدن حوض. اثابة. ( منتهی الارب ).
اثواب. [ اَث ْ ] ( ع اِ ) ج ِ ثوب. جامه ها :
بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازد
ز برگها دینار و ز ابرها اثواب.مسعودسعد.ابواب خزاین قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند و اجناس جواهر و نقود و اثواب آمده و مصلحت آن مهم و تقسیم آن به رأی و صوابدید.... ( جهانگشای جوینی ).
- فلان ٌ طاهرالاثواب ؛ یعنی پاک است از عیوب.عفیف است.

معنی کلمه اثواب در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ ثوب ، جامه ها.

معنی کلمه اثواب در فرهنگ عمید

= ثوب

معنی کلمه اثواب در فرهنگ فارسی

جامه ها، جمع ثوب
( اسم ) جمع : ثوب جامه ها.
پاداش دادن پر آب گرداندن حوض

معنی کلمه اثواب در ویکی واژه

جِ ثوب ؛ جامه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اثواب

صفت روز و شبت نیز شب اندر روزست نقش دوزیت در اثواب کواکب انگار
گفت به ام الاغر که در غم فرزند چاک زن ای دختر ربیعه به اثواب
نه تحفه زیبد، اثواب هندی و رومی؛ نه ارمغان سزد، اجناس بحری و کانی!
بدخوئی است که مثل خود ندارد، جادوئی است که فیل شاه را میغلطاند. خودساز و اصول باز و زبان آور ظریف، در همه فن حریف. بقول عرب ها و کان تحت لسانها ها روت ینفث فیه سحرا و جیوب اثواب لها قد طلعت شمسا و بدرا.
سرور جمله اثواب ز روی معنی هست برد یمنی لبس رسول مختار
فلیس یحسن ممن شاب عارضه مشی المجانین فی اثواب صبیان
قال ابو العالیة لانّهم یسجدون علی التراب لا علی الاثواب.
آفتاب جمال سینه گشاد فاخلعوا فی شعاعه الاثواب
فالقد فی الاثواب و مح ناعم والطرف فی الاجفان سیف باتر
شیخ الاسلام گفت: که معرفة سه است تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق نکته معرفت احاطت است، بعین چیز آنچنانکه آنست و آن سه درجه است، و خلق دران سه فرق‌اند: درجهٔ اول: شناخت صفات و نعوت است، چنانک رسید بخبر، و معرفت دلایل، و پیدایی‌ شواهد و صنایع در صنعت بدیدن ببصیرة بنور قایم در سر، و طیب حیوة عقل در کشتزار فکرت، و زندگانی دل بنیکو نظری میان تعظیم و حسن اعتبار. این معرفه عامه است. آنک شرایط یقین نه بندد، مگر باین که در صنایع صنعت پیدا، و در رزق رازق «پیدا» بدلایل صنایع که کرد را کردگار باشد و خلق را خالق و رزق را رازق و آسمان معلق بداشته در هوا، علی حال آنرا بردارندهٔ است و نگاه داشته بقدرت، علی حال با قوت است، و این زمین را بگسترانیده و صنع را صانع. و کوه بر زمین لنگر کرد بدانی که آنرا قادری است. و این معرفت رسمی است، که شیخ بوعلی دقاق٭ گفت: معرفة رسمیة کقطرة و سمیة لاغلیلا یسقی ولا علیلا یشفی. این شناخت عالم ایذ کفر و بیگانه خود باین مقر، و باین معرفت در شکرت و انبازی که ار تصدیق آرد برسول و کتاب باثواب دیگران انباز باشد. که گوران می‌گویند: شکر یزدان را که چشم بیننده داد، و گوش شنونده و زبان گوینده دست گیرنده و پای رونده. و این معرفت شواهد: که ساتر است عیب می‌پوشد، و رازقست رزق می‌دهد، باین معرفت شواهد بهشت واجب کند و از دوزخ دور کند، و از سخط آزاد کند، و احکام باین به پاء گردد، وار گور محمد رسول اللّه بگوید هم بازیشان برهد