معنی کلمه انبوب در لغت نامه دهخدا
انبوب. [ اُم ْ ] ( ع اِ )میان دو پیوند نی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنچه در میان دو کعب نی یا نیزه است. ( از اقرب الموارد ). میان این بند نیزه تا دیگر بند. ( مهذب الاسماء ). گره در ساق گیاه. گره در ساق کاه. ( یادداشت مؤلف ). فاصله میان دو بند یا گره نی ( نای ). ( فرهنگ فارسی معین ). || آنچه در میان دو گره گیاه است و بطریق استعاره بهر چیز توخالی که مستدیر باشد گویند، مانند نی ، و از آنست انبوب الماء که به قنات آب گویند. ( از اقرب الموارد ). نی که از میان خالی باشد. ( غیاث اللغات ). هر چیز مجوف مانند نی ( نای ). ( فرهنگ فارسی معین ). || راه در کوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خیابان درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رسته ای از درخت. ( از اقرب الموارد ) . || زمین بلند. || راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || لوله ( آب و غیره ). ( فرهنگ فارسی معین ): شرب من انبوب الکوز؛ یعنی از لوله آن. ( از اقرب الموارد ) :
پس او درشکم پرورش یافته ست
ز انبوب معده خورش یافته ست.( بوستان ).ج ، انابیب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
- انابیب الریه ؛ مخرجهای دم و نفس. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).