( آخرالامر ) آخر کار، پایان کار، عاقبت کار، سرانجام.
معنی کلمه آخرالامر در فرهنگ فارسی
( آخرالامر ) در پایان کار عاقبت سرانجام، آخرکار، پایان کار، عاقبت کار ( آخر الامر ) آخرکار باخر پایان کار عاقبت : آخرالامر نسیم فتح و نصرت بر پرچم علمهای دولت جهانگیری وزیده... توضیح آخر الامر بفتح رائ است نه بضم آن ( زیرا ترکیبی است که از زبان عربی عینا نقل شده و در آنجاست بسبب ظرفیت منصوب است
معنی کلمه آخرالامر در ویکی واژه
(قید): سرانجام. آخرکار، عاقبت. آخرالامر معامله را به یک هزار منات ختم کرد. «جمالزاده
جملاتی از کاربرد کلمه آخرالامر
وهُوَ زبدة الامرا، محمد مهدی خان بن محمد حسن بیگ بن حاجی محمد خان اوبهی. اوبه مِنْمحالات هرات. جدش از حکام زادگان بوده و به حکم نادرشاه افشار دریا بیگی مازندران شده. به وفور حشمت و صلابت محسود اقران آمده. به سعایت اعادی و اظهار سرکشی آخرالامر از حلیهٔ بصر عاری گردیده و به اتفاق مرحوم میرزا مهدی خان منشی الممالک به زیارت مکّهٔ معظمه رفته، مراجعت نموده، فوت گردید. از وی سه پسر در صفحهٔ روزگار به یادگار بماند. نخستین محمدحسین بیگ، جد أُمیِّ فقیر که درهرات فوت شد. دیگر محمد حسن بگ که والد سرکار خان ذی شأن بود و دیگر محمدرضا بیگ که اکنون در سن کهولت و در قید حیات است و همه را طبع موزون بوده و به شعر مبادرت نمودهاند و همواره در آن بلاد عزت و ثروت داشتهاند. بعد از فوت ایشان، خان معزی الیه در دولت قاجاریه ترقیات کرده به مراتب موروثی رسید. همواره به مناصب عالیه مانند صدارت و امارت ممتاز و چون در بدو حال داروغگی و شحنگی شیراز قبول نموده همین سبب این تخلص بوده. مجملاً امیری است به همت و سخاوت موصوف و به ادراک و مکرمت معروف. شعرا و فقرا از نزدیک او را مدحت سرا و او ایشان را جایزه فزا. اغلب اوقات ارباب کمال را مجلسش، محفل و اصحاب جلال را وثاقش، منزل. چنانکه محمد باقربیگ متخلص به نشاطی قریب به هشت سال در صحبت وی از هرگونه تعیّش فارغ بال و قس علیهذا. پروردگار ظاهری فقیر نیز اوست و علاوه بر نسبت قدیم نسبت جدید نیز به هم رسیده. الحق فقیر کمال تربیت و نهایت مرحمت از او دیده. اگرچه در بدو شباب به عیش و طرب و لهو و لعب کامیاب بود اکنون از آن اطوار تائب و به صحبت عرفای عهد راغب است. دیوانی از هر گونه شعر دارند. این چند بیت از آن جمله نوشته شد:
بدو صد دام فتادیم و پریدیم ولی آخرالامر بدام تو گرفتار شدیم
آخرالامر عالم و شه شد بر سپهر شرف خور و مه شد
مگر در بزم فلک عقد پروین گسسته، یا گنجور ملک درج گوهر شکسته، یا آهوان چین ناف های مشکین افکنده اند، یا کاروان مصر تنگ های شکر گشوده که هر چه بینی نجوم ثواقب است و فروغ کواکب و توده مشک ناب و خوشه در خوشاب و لذت طعم نبات و شربت آب حیات. قال الله تعالی: و من یوتی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا، خامة پادری ک عمری صنعت سامری بکار میبرد، طعمه کلک معجز نگار شد و دفتر کذب و نقصان عرضه رد و بطلان گشت وسر آیت: عسی ان تکرهوا شیئا واضح و آشکار آمد. چه در بدایت حال مسلمین غیور را از استماع مزخرفات چند که آن بدکیش نژند بهم بافته بود در افواه عوام شهرتی یافته، آتش کینه در کانون سینه میافروخت و آخرالامر بفربخت خداوند عصر و یمن جهد خدیو عهد بهمین واسطه مسئله اثبات نوبت خاصه که از بدو شیوع علم حکمت و کلام، مطرح انظار حکمای اسلام بود، بر وجهی که دست بحث و جدل از ذیل دلایل کوتاه باشد و ابواب احتجاج بر چهره ارباب لجاج مسدود سازد، سمت تنقیح و تحقیق پذیرفت و این نام نیک تا پایان روزگار ملازم دولت پایدار گشت و این اجر جزیل بر روزگار جمیل شهریار جلیل، صاحب تخت جم، حامی ملک عجم، وارث و حارس ملک ایران و تور، منعم و منتقم خلق نزدیک ودور، پشت و پناه دین خدا، اوج رفیع چرخ هدی، خداوند ملک و ملت، نگهبان دین ودولت، چهر مهر جمال، طیش جیش جلال، بدر صدر سماء، ابوالفتح و العلی فتحعلی شاه قاجار واصل و عاید شد که تاجرم نورانی مهرشاه اورنگ سپهر است بخت سعدش موید باد و تخت ملکش مشید تمت الدیباچه و الخطبه.
هر کرا دشمن همی پنداشتم آخرالامرش چو دیدم بود دوست
در خلال این اتفاقات با شیوخ ساحل دزدان مذاکراتی صورت گرفت تا مانع عملیات دریازنان گردند ولی عجیب آنکه در خلال همین مذاکرات نیز خبر میرسید دزدان در پارهای از نقاط دست به فعالیتهایی زدهاند. آخرالامر قراردادی بین شیوخ این نواحی از یک طرف و شیخ بحرین از طرف دیگر به امضا رسید که به موجب آن طرفین متقبل میگردیدند از هرگونه فعالیت دریازنان بیگانه یعنی گروههای دریازنان ثالث جلوگیری به عمل آورند ولی هنوز هم حاضر نمیشدند علیه یکدیگر بخاطر دریازنی وارد عمل شوند.
و هُوَ قدوةالمحققین و قطب العارفین الشیخ الکامل الصمدانی حاجی محمد جعفربن حاج صفرخان بن عبداللّه بیک الهمدانی. اصل آن جناب از طایفهٔ قراگزلو مِنْطوایف قزلباش و أباً عَنْجد، بزرگ ایل جلیل بوده و گاهی نیز حکومت قلمرو نمودهاند. اعمام عظامش به امارت و صدارت مخصوص و والد ماجدش از ملازم نفور و به مداومت صحبت اهل علم مسرور. از خواص تلامذهٔ سید محقق سید ابراهیم رضوی قمی الاصل بوده و ایام حیات خود را به عبادات و مجاهدات و زهد و تقوی مصروف نموده. آخرالامر در کربلای معلی فوت و در رواق مقدس مدفون گردید و آن جناب از صغر سن به تحصیل مشغول بود. از ده سالگی تا هیجده سالگی در شهر مذکور تحصیل علوم ادبیه و منطق نمود. بعد به اصفهان رفت. مدت پنج سال عمر را مصروف علوم کلام و ریاضی و حکمت و طبیعی فرمود. از آنجا به کاشان عزیمت کرده، چهار سال را در خدمت مولانا محمد مهدی نراقی به تحصیل علوم الهی و فقه و اصول به سر برده. در آن اوقات به نوافل نهاریّه و لیلیّه و اوراد و اذکار کمال توجه داشته و به تحصیل طریق سلوک همت میگماشته.
هر که اول زان صف مژگان سؤالی میکند آخرالامر از دم خنجر جوابش میدهند
و هُوَ کهف الحاج الحرمین الشریفین حاج ملا محمد باقر. آن جناب از اهل استرآباد فرخ بنیاد بود و مدتها در تحصیل علوم عقلی ونقلی کوشیده و کسوت زهد و صلاح پوشیده. آخرالامر طالب صحبت اهل ذوق شد. عمری به خدمت این طایفه رسید و مصاحبت ایشان گزید. مسافرت بسیار کرد و روزگاری به ریاضت به سر آورد، تا به کمالات صوری و معنوی آراسته و از صفات نفسانی پیراسته آمد. سالکی با ریاضات و عارفی با کرامات، صدمات سلوک کشیده و نَشأهٔ جذب چشیده. در تجرید و تفرید وحید و در علوم توحید فرید. مؤمنی محقق و عارفی مدقق بود. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حضرت هادی الموحدین و فخرالمجردین حاجی محمد حسن نائینی قُدِّسَ سِرُّهُ داشته و حاجی محمد حسن را نسبت ارادت به حضرت قطب الموحدین حاج عبدالوهاب نائینی بوده و گویند که نسبت ارادت او به جناب میرمحمد تقی شاهی پیوسته و میر به شیخ محمد مؤمن استرآبادی سبزواری که از اکابر مشایخ بوده نسبت ارادت درست کرده. غرض، از معاصرین بود و در آخر عمر در شیراز سکونت نمود. هم در آنجا وفات یافت. گاهی اشعار ساده میگفته. این چند بیت از آن جناب است:
هرکه را دشمن همی پنداشتم آخرالامرش بدیدم بود دوست
آخرالامر درآمد به سر اسب اجلش تا درافتاد به یک حادثه چون خر به وحل