الحاصل
معنی کلمه الحاصل در فرهنگ معین
معنی کلمه الحاصل در فرهنگ عمید
معنی کلمه الحاصل در فرهنگ فارسی
باری سخن کوتاه خلاصه : (( الحاصل وقتی وارد شدیم سائرین آمده بودند . ) ) ( فرتا. : حاصل )
در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصرا و بالجمله و القصه .
معنی کلمه الحاصل در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه الحاصل
الحال مرا باید انتظار کشیدن تا ببینم چه میشود! و الحاصل یا خوشحالى و شاد کامی است یا آنکه باعث تاسف و پشیمانى و ندامت و و حسرت و غصه و سرزنش است و یا تمسخر بار میآورد. گربه دل در این گفتگو بسته با جگر خسته، حیران و به هر حرکتى پاى مورچه را قیاس پاى موش میکرد، تا به حدى که دیدهى انتظارى او از آمدن موش سفید گشته چون سگ چهار چشم گردیده که ناگاه در سوراخ دیوار چشمش به گربه افتاد، دید که گربه در انتظار است و دم از گفتگو بسته. موش در آن حال گفت: السلام و علیک اى شهریار! گربه گفت: علیکالسلام، اى موش چرا دیر آمدى؟ بسیار انتظار کشیدم، به سبب ملاقات و مؤانست که میان ما و تو واقع شده آنچنان مهر شما در سینهى من جا گیر شده از ساعتى که از یکدیگر جدا شدهایم آرام نگرفتهام، و این شعر را برخواند.
انعام و اکرام از تو دریغ نخواهم نمود بلکه تو را انیس و جلیس خود خواهم داشت، و الحاصل نوازش بسیار بقلندر کرد و چرب زبانى زیاد هم نمود تا آنکه گفت:
از پس سیر و تماشای بسی، الحاصل عاقبت بر لب استخر نمودم منزل
مهر تو به جان و دل آمیخت در آب و گل مارا همه الحاصل حاصل تویی از دنیا
ماالحاصل فی البین چه گویی سفری کن چون خضر و بجوی این گهر از مجمع بحرین
باری الحاصل نگینِ مُهرِ وحدت امرِ اوست باری القصّه زمینِ معرفت در ضبط ماست
با آنکه ترا در دل، پیوسته بود منزل با وصل تو الحاصل من فاصلهها دارم
نشناخت کس خدا جز از آن حجه مبین الحاصل از وجود علی جز خدا مبین