معنی کلمه قاضی شمس الدین در لغت نامه دهخدا
نظاره جمال عروس تو میکند
دزدیده از دریچه این منظر آفتاب.ز گردی کز هوای کفر خیزد
چه زحمت موکب پیغمبری را؟
ز خاری کز درخت شرک روید
چه نقصان ذوالفقار حیدری را؟گر نشدی آشکار معجزه لعل تو
قفل زدی روزگار بر در پیغمبری
هیچ شبی نگذرد تا نکشد زلف تو
قافله روز را سوی جهان رهبری.بر برگ گلت بنفشه ره خواهد کرد
از لاله بنفشه تکیه گه خواهد کرد
از آتش رخسار تو بر خواهد خاست
دودی که هزاردل سیه خواهد کرد.( آتشکده آذر چ بمبئی ص 67،68 ).
قاضی شمس الدین. [ ش َ سُدْ دی ] ( اِخ ) عالمی است یگانه و فاضلی است فرزانه گویند در نیشابور بخیه دلش از دست پسر خیاطی بروی کار افتاده و این رباعی از او در این اوقات دیده و ثبت شد:
دلدار همه گرد دل و دین گردد
وآنگه که ببرد خویشتن بین گردد
گفتم سخن تلخ مگو گفت خموش
چون بر لب من رسید شیرین گردد.( آتشکده آذر چ بمبئی 128 ).
قاضی شمس الدین. [ ش َ سُدْ دی ]( اِخ ) عبداﷲبن مولانا جلال الدین ابوسعید مولانا شمس الدین عبداﷲبن قاضی جلال الدین محمود. امامی بود و در زمان سلطان حسین میرزا در شهر هرات منصب قضا یافت و مدتی در مدرسه سلطانی به امر تدریس اشتغال ورزید. سال وفاتش به دست نیامد. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 337 ).