بادپیمایی

معنی کلمه بادپیمایی در لغت نامه دهخدا

بادپیمایی. [ پ َ / پ ِ ] ( حامص مرکب ) عمل بادپیما. باد پیمودن :
زحل از دلو با قوی رائی
خصم را داده بادپیمایی.نظامی.رجوع به بادپیما و بادپیمای و باد پیمودن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه بادپیمایی

خوش است ناله که از روی درد برخیزد وگرنه ناله بیدرد بادپیمایی است
در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است
مطرب و قوال و سرنایی کند که به پیشت بادپیمایی کند
دل نبندیم به اسباب سبکسیر جهان بادپیمایی اوراق خزان می دانیم
به بوی زلف تو با باد، عیش‌ها دارم اگرچه عیب کنندم که بادپیمایی‌ست
گر‌چه خاکِ راهِ عشقم، می‌خورم خون گر به سهو بادپیمایی طَرَف با آسمان سازد مرا
آبِ رویم در وفایِ خاکِ کویت باد شد پس مرا بر خاکِ کویَت بادپیمایی چه سود
نمی اندیشی از دمهای سرد من، نمی دانی که در هر کو چو خسرو بادپیمایی دگر دارم
چند بیهوده بادپیمایی باده پیما به روی او یک چند
سخن اگر چه متین است بادپیمایی است نظر به لنگر کوه وقار خاموشی