کز کردن

معنی کلمه کز کردن در لغت نامه دهخدا

کز کردن. [ ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خود را جمع کرده نشستن ، چنانکه کسی در سرما یا مرغی که شپشه دارد. جمع نشستن. چون محزونی یا بیماری در خود فرو رفته نشستن چنانکه مرغ آبله گرفته یا شپشه زده نشیند. مانند مرغی در زیر باران مانده خود را گرد وگردن را میان دو دوش فروکردن. ( یادداشت مؤلف ). خودرا جمع کردن و بخود فرورفتن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- در گوشه ای کز کردن ؛ بکنجی خزیدن. ( یادداشت مؤلف ).
- || اندوهگین بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| جمع شدن چنانکه سوخته ابریشم و پشم. چون پشم و ابریشم سوختن که چیزی سیاه و ناسوخته برجای ماند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه کز کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تنگ کردن چیزی را . ۲ - با هم نزدیک نهادن گام را . ۳- خود را جمع کردن و بخود فرو رفتن : ( گنجشک ) دیگری پهلوی او کز کرده خودش را میجورد ) . ۴ - اندوهگین بودن .

جملاتی از کاربرد کلمه کز کردن

گل چنبر موسی مامیست ای کل رند کز کردن تو رهاند و بر اسب افکند
غمخوارهٔ او غمی دگر یافت کز کردن شوی او خبر یافت
چو من زین درد بی درمان نخواهم گشت آسوده طبیب آن به بود کز کردن درمان بیاساید