محزونی

معنی کلمه محزونی در لغت نامه دهخدا

محزونی. [ م َ ] ( حامص ) حالت محزون. اندوهگینی و ملالت.

جملاتی از کاربرد کلمه محزونی

تُشمال نامِ نوازندگان محلیِ بختیاری‌ها است. تشمال‌ها در ایلِ بختیاری در مناسبت‌های گونه گون ازجمله در مراسم عروسی، مراسم عزا، مراسم جنگ‌ها می‌نواختند. به روشِ نواختنِ موسیقی در مراسمِ عزا که به روشِ محزونی است اصطلاحاً چپ گفته می‌شود و در چنین مواقعی می‌گویند تشمال چپ می‌نوازد. تشمال نوازندگان به نامی همچون استاد قپونی و د ر حال حاضر استادانی همچون نورالله مومن نژاد و مرتضی قاسمی و ... این نوازندگی را رواج خواهند داد...طایفه توشمال بختیاری از شاخه هفت لنگ و چهارلنگ بختیاری هستند
در این صحرا به گوشم شور محزونی نمی‌آید صدای شیون زنجیر مجنونی نمی‌آید
کی ام من؟ عاشق غم دیدهٔ بسیار محزونی نگه دیوانه ای، کاکل اسیری، زلف مفتونی
نوع موسیقی که در دسته‌های عزاداری به کار می‌رود، شامل نوحه‌های محزونی است که غالباً در ریتم‌های یک‌ضربی یا سه ضربی، و در دستگاه همایون یا چهارگاه اجرا می‌شوند. سازهای اولیه‌ای که در این موسیقی به کار گرفته می‌شده شامل دف، دمام و سنج بوده که در گذشت زمان، برخی از این سازها جای خود را به سازهای کوبه‌ای غربی نظیر طبل داده‌اند.
به خنده درآید لب وصل دوست چو محزونی از شوق گریان شود
اسپاتنیک‌میوزیک هم به این موضوع پرداخته که صدای دیستورت شده‌ی گیتارها و سولوهای محزونی که بر آثار قبلی اِمپیوریوم استیلا داشتند، در این آلبوم با گیتار کلاسیک‌های ملایم جایگزین شده‌اند و آوازها با لهجهٔ غلیظ آلمانی به فضای قرون وسطایی قطعه‌ها دامن می‌زنند. این وب‌سایت از جایی در شب سیاه‌خروس جنگلی نغمه سر می‌دهد به‌عنوان «سی و دو دقیقه نئو-فولک خیره‌کننده» یاد کرده‌است.
گفتم که چونی مها خوشی محزونی گفتا مه را کسی نپرسد چونی