معنی کلمه کرکوی در لغت نامه دهخدا
کرکوی. [ ک َ ] ( اِخ ) کرکویه. از رساتیق سیستان است. ( تاریخ سیستان ). شهری است در شمال زرنج. ( یشتها ج 2 ص 293 ).
کرکوی. [ ک َ ] ( اِخ ) ( آتش... ) آتش کرکویه. آتشگاهی بوده است در سیستان و معبد جای گرشاسب که مردمان به امید برکات آنجا می شدند و دعا می کردند و مستجاب می شد. در نبرد میان کیخسرو و افراسیاب کیخسرو آنجا شد وپلاس پوشید و دعا کرد ایزدتعالی آنجا روشنایی فرا دید آورد و تاریکی که از جادوی افراسیاب پیدا آمده بودناچیز گشت و افراسیاب بگریخت ، پس کیخسرو در آنجا که معبد گرشاسب بود آتشگاهی بساخت و اکنون آتشگاهست. ( از تاریخ سیستان صص 35 - 37 ). رجوع به کرکویه شود.
- سرود آتشکده ٔکرکوی ؛ این سرود از جمله اشعار شش هجایی اواخر دوره ساسانی و یا اوایل عهد اسلامی است که با توجه به یکی از روایات کهن حماسی بوجود آمده و باقی مانده است و چنانکه از ظاهر آن پیداست این سرود به لهجه ٔنسبتاً جدید دری ، یعنی لهجه شرقی ایران است که مقارن ظهور اسلام معمول بوده و آن سرود این است :
فرخته باذا روش
خنیده گرشسب هوش
همی برست از جوش
انوش کن می انوش
دوست بذاگوش
به آفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش
[ که ] دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا
به آفرین شاهی.
( تاریخ ادبیات در ایران ذبیح اﷲ صفا ج 1 ص 130 ). رجوع به کرکوی و کرکویه شود.